مدرسه تعلیم و تربیت‏

مدرسه تعلیم و تربیت‏

مدرسه تعلیم و تربیت‏

مدرسه تعلیم و تربیت‏

مدرسه تعلیم و تربیت‏

بنام خدا

یکی دیگر از شیوه های بدست آوردن منابع خود آگاهی و چگونگی آگاهی بخشی مسئله حضور در جلسات و همنشِنی با پیش کسوتان این فن است برای آشنایی با این طریق؛ توجه شما را به داستان عبرت آموزی که برگرفته از جامع التمثیل است جلب می نمائیم ، باشد که در راه سیر و سلوک ما را راهنمای خوبی باشد.

جا دارد در ایام مناسب سعی کنیم از این گونه مجالست ها را چه حضوری و چه مجازی بهره مند شویم، باشیم تا با قؤآن و سخن و سیره انبیاء الهی (ع) و معصومان (علیهم السلام) است بیشتر آشنا شویم.

سر مکش از صحبت صاحبدلان

پا مکش از خدمت روشن دلان

«تمثیل»

آورده‌اند که مردی بود از ندمای سلطان محمود که او را زبیر عاصی می گفتند، مردی خون خوار وخون ریز و بدکردار بود که بظلم و فسق مشهور بود؟ وقتی وزیر سلطان محمود بود،

شروع اتفاق

در آن وقت یکی از عابدان آن عصر که قطع تعلقات فرموده و عزلت اختیار کرده بود و دیده از نادیدنی های جهان بردوخته و گوش هوشش جز ندای «والله یدعوا الی دارالسلام» نشنیده بود، آن شیخ عابد مرتاض در بیرون شهر صومعه داشت و به عبادت مشعول بود، زبیر عاصی در آن روزها بشکار رفته بود هوا بسیار گرم بود در مراجعت از شکار گذارش نزدیک صومعة شیخ افتاد چون بدانجا رسید زمین سبز و خرمی دید که درختان سایه دار و آب‌های روان از هر طرف جاری گشته، حرارت و گرمی هوا به او اثر کرده بود از آن مکان پرسید؟.

(شنیدن کی بود مانند دیدن)

خادمان احوال شیخ گفتند و زبیر نیز احوال و اوصاف حمیده شیخ را شنیده بود با خود گفت (شنیدن کی بود مانند دیدن) چون باین مقام رسیده‌ام این شیخ عابد را ببینم و در این سایه لحظة بیاسایم و با شیخ مرتاض لحظة صحبت بدارم که گفته‌اند:

(صحبت نیکان اثر کننده است)

ـ زبیر وزیر برغبت تمام میل به صحبت شیخ نمود و از اسب فرود آمد و بدرون صومعه رفت و شیخ را در آن وقت حالتی دست داده بود که از خود بی‌خبر بود جواب سلام او نداد.

لحظه‌ای بنشست تا شیخ بحال خود آمد گفت:

« یا شیخ چرا جواب سلام من ندادی و بقول خدا و رسول خدا عمل نکردی» در ادامه گفت: « من سنت بفعل آوردم و تو ترک واجب نمودی» شیخ فرمود: « من بحکم خدا و رسول عمل نمودم»

ـ زبیر گفت: از کجا؟ فرمود: از آنجا که حضرت رسول (ص) فرمود: «من سلم ظالما اختیاراً طار نور الایمان عنه و لا یرجع اربعین یوما» یعنی هر که سلام کند ظالمی را به اختیار خود نور ایمان از او برود و بازگشت نکند تا چهل روز.

عالم در محضر خداست

حق تعالی غافل نیست از عمل ظالمان و فاسقان.

و آنچه می کنند هر آینه می بیند و می داند چنانکه فرمود:

«و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون»

یعنی گمان مبر که حقتعالی غافل است از عمل ظالمان و فاسقان.

و حقتعالی ایشان را لعنت کرده است

«الا لعنة الله علی القوم الظالمین»

و زود باشد نسل ظالمان منقطع و نابود شود که:

پایة ظلم بسیار بی‌ بنیادا است

و ظالم و فاسق در آخرت بعذاب الیم گرفتار شود:

از ظلم شد معاویه را نسل منقطع

وز عدل ماند نام علی (ع) زنده در جهان

این کلام پر الهام و دردل زبیر عاصی اثر کرد و دل سختش چون موم نرم شد و شیخ را شنیده بود که از محبت اهلبیت (ع) است و آواز صلاح او به حوالی و نواحی آن دیار شهرت داشت، و از خوراک و پوشاک به کشیکینه و پشمینه قانع شده، زبیر اثر عبادت و ریاضت از جبین او واضح و ظاهر دید.

استمداد از انفاس قدسی

پس با آن حال از انفاس شیخ استمداد نموده گفت:

ای شیخ بزرگوار عالی مقدار نصیحتی که مجرمان و عاصیان را براه آورد و ایشان را بکار آید بفرمائید که از دم مبارک شما اثر بخشد ـ

فرمود: ای زبیر بدانکه خدای را دو سرا است یکی باقی و یکی فانی؛ یکی دنیا و دیگری عقبی، همت عالی تو اقتضای آن میکند که باین منزل فانی سر فرود نیاوری و نظر بر عالم باقی کنی که گفته‌اند

«حب الدنیا راس کل خطیئة»:

ملک عقبی خواه کو خرم بود

ذرة زان چون همه عالم بود

جهد کن تا در میان این نشست

ذره‌ای زران عالمت آید بدست

آداب سیر و سلوک

چون زبیر این موعظه بشنید بگریست و گفت:

ای شیخ بزرگوار بچه طریق آن ملک باقی را بدست توان آورد؟

فرمود: خدای را در همه جا حاضر و ناظر دانستن،

ترک ظلم و ستم و فسق و فجور نمودن،

دل از کینه و عداوت مسلمانان پاک و صاف کردن؛

زبان را از فحش و غیبت و بیهوده نگهداشتن،

دایم بذکر و یاد الهی بودن

گوش را به آیات و حدیث شنوا کردن

چشم از حرام پوشیدن شکم را از لقمة حرام بازداشتن

دل را به آخرت بستن

سینه را به محبت اهل بیت (ع) پرداختن

تا بر آشیانة وجود « قل اللهم مالک الملک» توان نشست،

و اصل این محبت اهل بیت (ع) است که حقتعالی در مدح ایشان فرموده:

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»

ـ چون شیخ خزانة دل زبیر را پر از جواهر نصیحت ساخت زبیر در همان مجلس بشرف «توبوا الی الله توبة نصوحا» مشرف گردید و دست ارادت و اخلاص در دامن همت زده ببرکت صحبت اهل دی از پیروی نفس جفاجو درگذشت:

هر که را توفیق حق آمد دلیل

عزلتی بگزید و رست از قال و قیل

پس زبیر از دم پیر روشن ضمیر از سر ظلم و بدکاری گذشت و ترک وزارت کرده به جهة عبادت در گوشة عزلت نشست

سفر حج

و در همان اوقات توفیق رفیق او گشته احرام زیارت بیت الله الحرام بست و شیخ او را وداع کرده روانه مکه معظمه شد و چون پس از طواف کعبه ببغداد رسید احوال شیخ را پرسید؟ گفتند: شیخ در نجف اشرف در بیرون شهر خانقاعی (محل عبادت) داشت در این روزها برحمت حق پیوست زبیر چون این بشنید به خانه خود نرفت و از همانجا به نجف اشرف رفت چون به صومعه شیخ رسید بر سر تربتش بسیار گریست و از آنجا بیرون آمد، مردی را دید زراعت می کرد زبیر پیش او رفته احوال شیخ را پرسید آن مرد گفت شیخ رحمة الله علیه در این مکان زراعت می کرد و به دست خود آب می کشید و کشت و کار می نمود و سبزی می فروخت و به فقرا و درویشان نفقه می کرد و خود به عبادت مشغول بود.

زبیر پرسید از خادمان و مریدان او کسی را نمی‌بینم؟

گفت: همه رفتند جز سگی که در این صحرا پاسبانی و محافظت زراعتش می کرد و آن سگ از وفاداری بجائی نرفته و در بیرون صومعه در سوراخی مانده و در گرسنگی و تشنگی بسر می برد و از در صومعه به جائی نمی رود.

زبیر بر گردید و باز به در صومعه آمد و در بیرون صومعه سوراخی دید که سگ لاغر ضعیفی موی ها همه از او ریخته و پوستی و استخوانی از او مانده به دست خود او را از سوراخ بیرون آورد و آن حال بدید دلش بسوخت و گفت این هم آفریدة خدا است.

سگی را لقمة هرگز فراموش *** نگردد گر زنی صد نوبتش سنگ

و گر عمری نوازی سفله‌ای را *** بکمتر چیزی آید با تو در جنگ

و از وفاداری بجائی نرفته چون پاسبابی پیر من کرده رعایت او بر من لازم است پس دستی بر پشت و پهلو و گردن او کشید و پارة نان که همراه داشت در آب تر کرده بدهانش نهاد و از مطهرة خود آب بگلویش ریخته باز سگ را بهمان سوراخ گذارده بکنار آب رفت و وضو ساخت و به صومعه درآمد و بر سر قبر شیخ بنشست و قرآن می خواند تا آخر روز و بعد از آنجا بیرون آمده و مجدداً آن سگ را از نان و آب سیر کرد و بر اسب سوار شد و به غلام خود فرمود: تا آن سگ را برداشته در پیش زین بالای اسب در بغل او گذاشت هر چند خادمان منع کردند بسخن ایشان التفات نکرد و آن سگ ضعیف را در پیش خود بر بالای اسب می برد تا نزدیک شهر رسید اقربا و دوستان همه باستقبال زبیر آمدند او را دیدند که سگ لاغر و ضعیفی را در پیش زین گرفته مردم همه حیران ماندند که با آن همه غرور و تکبر بعد از وزارت و زیارت مکه معظمه سگی را در بغل گرفته دوستانش گفتند: ای زبیر این چه حالت است و این چه لایق شما است همه نصیحت می‌کردند و زبیر به ذکر خدا مشغول بود و بسخن ایشان التفات نمی کرد تا بخانه رسید، اقوام و خویشان او همه گفتند زبیر دیوانه شده است!

این حکایت شهرت گرفت زبیر سگ را در پهلوی خود جا داده و هر چه می خورد به آن سگ هم می داد تا آنکه اعیان و اهالی شهر بدیدن او آمدند و آن حال بدیدند و او را نصیحت می کردند که این چه لایق شماست که سگی را چنین خدمت می کنی زبیر جواب داد «مصراع»

«سگ را اگر خدمت کنی بهتر که بد بنیاد را»

ای یاران من در میان خلق آبروئی و عزتی نمی خواهم و حرمتی از اهل دنیا نمی جویم گفتند این سگ را از پیش خود دور کن چرا این همه رنج و تعب می کشی و به دست خود روغن به جلد او می مالی جواب داد. «شناسند سک را بروی خداوند»

سگ نمک شناس

و این سگ نمک شناس است و پاسبانی پیر من کرده تا در حیات بود و بعد از وفات او از وفاداری بجای دیگر نرفته و در گرسنگی و تشنگی بسر برده پس از وفاداری از این سگ آموختم و دیگر آنکه من سگی بودم از سگان جهنم از برکت نفس مبارک پیر خود که صاحب این سگ بود از سر ظلم و بد کردن و تعدی و ستم در گذشتم و باین دولت عظمی رسیدم پس این سگ را به روی خداوندش شناسم پس هر روز بدست خود روغن بجلدش می مالید و نان و گوشت به او می خورانید تا آن سگ قوت گرفت و مو برآورد و زبیر پسر زنش مردم التفات نمی‌کرد و می گفت ای عزیز شما بر کردار و عمل زشت من بد کردار عاصی واقف بودید به همه حال احوال من عاصی بشما ظاهر بود و از باطن پاک و صاف صاحب این سگ فیض عظیم به من عاید شد و امیدوارم که به محبت اهل بیت (ع) و برکت روح پرفتوح شیخ بزرگوار مرا به افعال من نگیرند.

رستگار آمد سگی کو بود با اصحاب کهف

من سگ «محب» آل علی (ع) ام چون نباشم رستگار

آن گاه گفت، « شناسند سگ را بروی خداوند » و من از روی اخلاص و نیت صادق از راه باطل براه راست آمده‌ام و از ظلم و بدعت گذشتم و به طریق اهلبیت (ع) پیوستم و دل از هوس و آرزوهای دنیا شستم، دیگر مرا صحبت اهل دنیا ضرر است و در پیش اهل دنیا عزت و آبرو نمی خواهم، خلق عالم هر چه خواهند بگویند و الحال مرا حفظ این سگ بهتر و خوشتر می آید تا آمیزش اهل دنیا و از صحبت آن پیر روشن ضمیر این هدایت یافتم.

سر مکش از صحبت صاحبدلان

پا مکش از خدمت روشن دلان

پس زبیر یاران را وداع کرد و سگ را برداشته به صومعة شیخ رفت و در پهلوی صومعة شیخ برای خود معبدی ساخت و به طریق شیخ در آن سرزمین بدست خود آب می کشید و کشت کار می کرد و به عبادت مشغول بود و آن سگ همان پاسبانی زراعت می نمود؛ تا شبی زبیر شیخ را در واقعة دید که پیش او آمد و او را در بغل گرفته نوازش کرد و گفت ای زبیر، خدای از تو راضی باد که برای خاطر ما این همه رنج کشیدی و سگ را که پاسبانی زراعت ما می کرد برگزیدی و خدمت کردی، زبیر گفت ای شیخ «شناسند سگ را بروی خداوند» سگ ترا پاسبانی می‌کرد و به جائی نمی‌رفت و سر از این صومعه بر نتافت به این جهت خدمت او کردم.

ـ شیخ گفتا ای زبیر آنچه لازمة ارادت بود بجای آوردی و به سر قبر من آن چه کردی دیدم و آنچه گفتی شنیدم اما جواب نتوانستم بدهم که محبوس و در خاکم چون شرط ایمان بجا آوردی توبه قبول افتاد، یازبیر این ریاضت و رنج که بردی و برای خاطر ما سگی را خدمت کردی و گفتی «سگ را بروی خداوند به بینند» و به محبت اهلبیت(ع) پیوستی و خود را پیش خلق و اقوام و دوستان خود خوار و ذلیل داشتی لاجرم به مطلب و مقصود اصلی رسیدی.

نابرده رنج گنج میسر نمی شود

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

یا زبیر، بیا تا تو را به خدمت علی ابن ابیطالب(ع) برم، چون به خدمت آن حضرت مشرف گردیدم حضرت فرمود: یا زبیر برای دوستی ما و شیعیان ما سگ را اختیار کردی و از خود برگزیدی، پس مژده باد تو را که فردای قیامت حشر تو با ما خواهد بود ـ چون از خواب بیدار شدم با خود گفتم

بدین مژده گر جان فشانم رواست

که این مژده آسایش جان ماست

این مثل از زبیر ماند «شناسند سگ را بروی خداوند»

نمونه پیام های این حکایت:

* برکات حضور و مجالست با عالمان و دانشمندان بویژیه اهل دل، عامل به علم و دانش.

* نمونه اثر بخشی نهی از منکر

* غافل نشدن از حضور خدا

* عاقبت ظلم و ستم به دیگران

* راهکار های اخلاقی

* استمداد از انفاس نورانی

* نصیحت طلبی

* ترک پیروی نفس

* نعمت شناسی

* آداب سیر و سلوک

دوستی و محبت اهل بیت

والسلام خادم موحدان عالم مرتضوی

برچسب ها:

  • شنیدن کی بود مانند دیدنx
  • صحبت نیکان اثر کننده استx
  • نمونه اثر بخشی نهی از منکرx
  • عالم در محضر خداستx
  • استمداد از انفاس قدسیx
  • سگی را لقمة هرگز فراموشx
  • سگ را اگر خدمت کنی بهتر که بد بنیاد راx
  • نابرده رنج گنج میسر نمی شودx
  • آداب سیر و سلوکx
  • دوستی و محبت اهل بیت علیهم السلامx
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۷ ، ۰۷:۳۱
فرهنگسازان حجة ابن الحسن (عج)
بسم الله الرحمن الرحیم

آشنایی با قرآن (اهمیت قرآن)

با اینکه دین مبین اسلام برترین، کامل ترین؛ ادیان الهی است. چه از جهت شخصیتی که قرآن بر قلب او نازل شد؛ که برترین مردم عالمیان حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله باشد. و چه از نظر خود قرآن؛ که پروردگار آن را نازل فرموده. و تا کنون هیچ کس نتوانسته نه کتابی مثل آن بیاورد. بلکه؛ حتی یک آیه شبیه به آن را نیز نتوانسته و نمی توانند بیاورند، کتابی که از ویژگی «تبیان لکل شیء» برخوردار است.

و آنچه مورد نیاز بشر بوده و تا قیامت مورد نیازشان می شود؛ اعم از راهکارهای مختلف و شیوه های گوناگون. در او آن، وجود دارد. و مختص گروه خاصی نیز نیست. به این معنی که اگر به کمک «ذکر» یعنی پیامبر (ص) و «اهل ذکر» که معصومان علیهم السلام باشند؛ بیان شود؛ قابل فهم برای همگان است.

از این رو باعث تعجب است که بعضی از مسلمانان از آن دوری می جویند و حتی با هشدار دشمنان دین و خدا؛ باز هم بیدار نمی شوند؟ تا با آموزه ها و برنامه های آن زندگی سعادتمندانه ای داشته باشند.

بی توجهی به سخن خدا و مخالفت با آموزه های قرآن تا به کجا؟

وقتی قرآن می فرماید وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ (بقره 41 )

وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ

(بقره 42)

و آیات من را به بهاى ناچیزى نفروشید! (و به خاطر درآمد مختصرى، نشانه‏ هاى قرآن و پیامبر اسلام را، که در کتب شما موجود است، پنهان نکنید!) و تنها از من (و مخالفت دستورهایم) بترسید (نه از مردم)! و حق را با باطل نیامیزید! و حقیقت را با این که مى‏ دانید کتمان نکنید

بنابر این بیاییم لا اقل به اندازه امپراطور فرانسه، و چهره معروف عالم سیاست درعرصه بین الملل (1) از قرآن آگاهی داشته باشیم تا سعادتمند شویم،(2) لااقل برای دنیای خود هم شده به قرآن عمل کنیم، چرا که اوّلین شعار و نخستین دعوت پیامبر اسلام حضرت (ص) کلمه توحید با این جمله بود: «قولوا لا إله الا الله تفلحوا» یعنى بگوئید: خدائى جز خداى بى همتا وجود ندارد؛ تا رستگار شوید.

مراد همین جمله بوده که فرمود: «من قال لا إله الا الله مخلصا دخل الجنة و اخلاصه بها ان تحجزه لا إله الا الله عما حرم الله» اما چکنیم که طرفداران حق کم هستند از این رو قرآن می فرماید : إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قِیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ «صافات‏ 35» َیعنی از شنیدن و قبول «لا اله الّا اللّه» تکبّر مى‏ ورزند و امتناع مى‏ کنند.

و آخر سخن اینکه : با هوشیاری کامل پیرو (اهل ذکر) باشیم و از خطر گمراهی بپرهیزی،م از این رو باید آخرین کلام رسول الله (ص) که سفارش به ثقلین بود، را تا آخر بخوانیم و به آن عمل کنیم، تا فرزند عزیزش امام حسین (ع) و امام مهدی (عج) چون خود او، تنها نماند و بر تعجیل در ظهورش دست به دعا برداریم که:

(1) ناپلئون از قرآن مى گوید:

ناپلئون بناپارت، امپراطور فرانسه و چهره معروف عالم سیاست درعرصه بین الملل، روزى در مورد اسلام و مسلمانان فکر مى کرد و این که چطور مى شود، بر کشورهاى اسلام تسلط یافت، و مسلمانان را تحت سیطره فرانسه درآورد. از مشاورین خود سؤال کرد : مرکز  مسلمین کجاست ؟ مصر را معرفى کردند. او به سوى مصر حرکت کرد؛ پس از ورود به کتابخانه مهم آن شهر رفته و به مترجم گفت : یکى از مهمترین کتاب هاى این ها را برایم بخوان، او قرآن را باز  کرده و در اول صفحه، این آیه را مشاهده کرد : اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِى لِلَّتى هِىَ اَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُالْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْلَمُونَ الصّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ اَجْراً کَبیراً.(2) این قرآن، به راهى که استوارترین راه هاست، هدایت مى کند، و به مؤمنانى که اعمال صالح انجام مى دهند، بشارت مى دهد که براى آن ها پاداش بزرگى است .

مترجم، آیه را براى ناپلئون خواند و ترجمه کرد. از کتابخانه بیرون آمدند، شب را تا صبح، ناپلئون به این آیه و پیام آن فکر مى کرد. صبح بیدار شده، دو مرتبه به کتابخانه آمدند؛ از مترجم خواست، همان کتاب دیروزى را دوباره براى او بخواند و معنى کند و او هم آیاتى را خوانده و ترجمه نمود. شب را باز در فکر و اندیشه قرآن و مفاهیم عالى آن به سحر رساند. روز سوم هم، مثل دو روز قبل، آیاتى خوانده و براى ناپلئون ترجمه شد. بعد از این که از کتابخانه بیرون آمدند سؤال کرد : این کتاب چه جایگاهى، در بین ملت مسلمان دارد و چقدر به آن اهمیت مى دهند؟ مترجم گفت : آن ها معتقدند که این قرآن کتاب آسمانى است و بر پیامبر اسلام نازل شده، همه اش کلام خداست.

ناپلئون دو جمله گفت، یکى به نفع مسلمانان و دیگرى به ضرر آنان. او گفت : آن چه من از این کتاب فهمیدم : اگر مسلمانان فرامین و احکام جامع این کتاب را فراگیرند و به آن عمل کنند، دیگر روى ذلّت نخواهند دید. و اضافه کرد : تا زمانی که، این قرآن در بین مسلمین حکومت کند، در پرتو تعالیم برنامه هاى آن، مسلمانان تسلیم ما نخواهند شد؛ مگر این که «ما» بین این کتاب و آنان فاصله ایجاد «کنیم» شود. 2- اسراء / 9. -2

برگرفته از راهنماى سعادت، ص 479.

والسلام خادم موحدان عالم مرتضوی

برچسب ها :

  • اهمیت و آموزه های قرآنx
  • آگاهی از اسلام و قرآنx
  • جایگاه قرآن در بین مسلمان x
  • شرط رستگاریx
  • طرفدار حقx
  • عمل به فرامین و احکام جامع قرآنx
  • فکر در باره اسلام و مسلمانانx
  • نجات از ذلت و خواریx
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۴۳
فرهنگسازان حجة ابن الحسن (عج)

ضمن عرض سلام و آرزوی سلامتی برای همه کسانی که خودشان را آماده استقبال از ماه مبارک رمضان می کنند یاد آور می شویم که رمضان ماه بهار قرآن است، حتما قرائت و تدبر در قرآن فراموش نشود. دوستداران مسابقات قرآنی هم می توانند به بخش ویژه مسابقات قرآنی مراجعه کنند.

و نیز خواندن دعا ها و دقت در مفاهیم آن ها بویژه «دعا ابوحمزه ثمالی» فراموش نشود برای آشنا شدن خود و دیگران، می توان از شیوه ای مختلف مسابقه از قبیل: حفظ، قرائت، و صحیح خوانی دعا استفاده کرد و کلمات موجود در دعاها نیز می تواند مورد استفاده کرد قرار بگیرد

نسبت به هدف اصلی روزه غیر از برکات آن که از قبیل ایجاد سلامی بر روزه دار و ... رسیدگی به نیاز مندان نیز فراموش نشود.

التماس دعا

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۴۹
فرهنگسازان حجة ابن الحسن (عج)