جواد الائمه تو نور خدائى
مه برج احسان تو ابن الرضائى
نما یک نگاهى سوى مستمندان
تو دریاى جودى تو بحر سخائى
شهید از ره کین شدى در جوانى
توئى روح ایمان رضا بر قضائى
امامت امام جواد (ع)
تولد و دوران امامت ایشان:امام محمد بن علی (ع) معروف به جواد الائمه، تقی و جواد و مکنی به ابوجعفر ثانی در دهم رجب دیده به جهان گشود . نام پدرش امام علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم شیعیان و مادرش خیزران میباشد.
امام محمد تقی (ع) پس از شهادت پدرش امام رضا (ع) درسال 203 قمری، مقام منیع امامت را در هشت سالگی بر عهده گرفت و آن را به راستی و درستی هدیت کرد و به مقصد عالی رسانید.
نمونه ای از زیرکى و شجاعت امام جواد (ع)
شبلنجى در کتاب «نورالابصار» مى نویسد: «چون مأمون از سفر خراسان به بغداد آمد، نامه اى به امام محمد تقى(علیه السلام) نوشت و با عزت و احترام تمام، آن جناب را طلبید. چون آن حضرت به بغداد تشریف آورد. مأمون پیش از آن که حضرت را ملاقات کند، روزى به قصد شکار سوار شد. در اثناى راه به جمعى از کودکان رسید که در میان راه ایستاده بودند. چون کودکان ابهت مأمون را مشاهده کردند، پراکنده شدند; مگر آن حضرت که از جاى خود حرکت نفرمود و با نهایت وقار در مکان خود ایستاد تا آن که مأمون به نزدیک او رسید و از مشاهده آثار متانت و وقار او متعجّب گردید. عنان کشید و پرسید: اى کودک! چرا مانند کودکان دیگر از سر راه دور نشدى؟ حضرت فرمود: اى خلیفه! راه بر تو تنگ نبود که آن را گشاد کنم و جرم و خطایى نداشتم که از تو بگریزم و گمان ندارم که تو کسى را بدون جرم در معرض عقوبت قراردهى. مأمون از شنیدن این سخنان سخت متعجّب شد و از مشاهده حسن و جمال او، دل از دست داد. پس پرسید: اى کودک! چه نام دارى؟ فرمود: پسر على بن موسى الرضا(علیه السلام) هستم. مأمون چون نسبش را شنید، بر پدرش صلوات و رحمت فرستاد و روانه شد(1).(2)
(1). نور الابصار، ص 188.
(2). گردآوری از کتاب: اهل بیت از دیدگاه اهل سنت، على اصغر رضوانى، مسجد مقدس جمکران، قم ، 1385 ه.ش، ص 162.
ازدواج امام جواد (ع)
مامون عباسی (هفتمین خلیفه سلسله عباسیان) پس از شهادت امام رضا (ع( از امام جواد (ع) دل جویی کرد و دخترش ام الفضل را به عقد وی درآورد.
شهادت امام جواد (ع)
چگونگی شهادت: معتصم، خلیفه عباسی و جعفر، پسر مأمون، سمی را در انگور تزریق کردند و برای امفضل فرستادند. ام فضل نیز آن را در میان کاسهای گذاشت و جلو امام جواد علیهالسلام نهاد و از آن انگور بسیار توصیف کرد. سرانجام آن حضرت از انگور خورد و طولی نکشید که آثار سم را در خود احساس کرد. در همان حال امفضل پشیمان شد و گریه کرد. حضرت به او فرمود: «چرا گریه میکنی؟ اکنون گریه تو سودی ندارد. ین را بدان که به سبب ین جنیت، به چنان دردی مبتلا میشوی که هرگز علاج ندارد و چنان به تنگدستی افتی که جبرانپذیر نباشد». بر اثر نفرین آن حضرت، امفضل به دردی بیمار شد که همه اموالش را در راه معالجه آن مصرف کرد، ولی سودی نبخشید و با نکبت بارترین وضع به هلاکت رسید. برادرش جعفر نیز در حال مستی به چاه افتاد و جسد بیجانش را از چاه بیرون آوردند.
ادامه سایت اطلاع رسانی حوزه
مرقد مطهر امام جواد علیه السلام
امام جواد علیه السلام در کنار جدش امام کاظم (ع) در مقابر قریش شهر بغداد - که امروز به آن کاظمین میگویند - دفن گردید.
دانشنامه امام جواد علیه السلام(شناسنامه - امامت - فضایل - مناظرات - شهادت امام جواد و ...)
معجزات امام جواد (ع)
تحولات حرم جوادالائمه (ع)
خبرگزاری فارس: دهم رجب سال ۱۹۵ هجری مولودی پا بر عرصه کره خاکی نهاد که امام زمانش او را مولودی با برکت توصیف کرد، او همان «محمد تقی» است که در سن ۹ سالگی به امامت رسید و با کرامات خود ثابت کرد که منصب امامت سن و سال نمیشناسد.
به گزارش خبرنگار آیین واندیشه، حدود 47 بهار از عمر با برکت ثامنالائمه(ع) میگذشت اما هنوز فرزندى کاشانه پر فروغش را فروزان نساخته بود، طعن و زخم زبان دشمنان ادامه داشت و حتی مانند «حسین بن قیاما» به وسیله نامه نیز امام رضا علیهالسلام را مورد آزار قرار مىدادند. چنانچه با وقاحت تمام در نامهاى به امام رئوف نوشت: چگونه ممکن است امام باشى در صورتى که فرزندى ندارى؟! ضامن آهو (ع) پاسخ او را چنین میدهند: «از کجا مىدانى که من فرزندى نخواهم داشت، چند روزى طول نخواهد کشید که خداوند به من پسرى عنایت خواهد کرد که حق را از باطل جدا مى کند».
تا اینکه در دهم رجب سال 195 هجری پیشبینی امام رضا علیهالسلام با تولد امام جواد علیهالسلام به تحقق پیوست و با ولادت ستاره نورانی خاندان امامت تمامى شایعات مربوط به امام رئوف (ع) را پایان بخشید و دلهره و اضطراب را از میان شیعیان زدود، به همین دلیل است که ثامنالائمه (ع) در حق فرزندش میفرماید: این مولودى است که براى شیعیان ما «در این زمان» با برکتتر از او زاده نشده است.
علامه مجلسی(ره) در «جلاء العیون» درباره ولادت امام محمد تقی علیهالسلام مینویسد: ابن شهر آشوب به سند معتبر از حکیمه خاتون دختر امام موسی کاظم (ع) روایت میکند که روزی برادرم حضرت رضا(ع) مرا طلبید و فرمود: «ای حکیمه امشب فرزند مبارک خیزران متولد میشود و باید تو در وقت تولد او حاضر باشی»، من در خدمت آن حضرت ماندم، چون شب فرا رسید حضرت مرا با خیزران و زنان قابله به حجره آورد و چراغی نزد ما افروخت و از حجره بیرون رفت و در را بر روی ما بست. حکیمه خاتون میافزاید: خورشید امامت با به دنیا آمدنش حجره را نورانی کرد، بر آن حضرت پرده نازکی چون جامه احاطه کرده بود و نوری از حضرت ساطع میشد، چون نور مبین را در دامن گرفتم، آن پرده حائل را از خورشید جمالش دور کردم، حضرت امام رضا(ع) به حجره آمد، پس از آنکه حضرت جواد (ع) را در جامههای مطهر پیچیده بودیم و حضرت رضا(ع) آن گوشواره امامت را از ما گرفت و در گهواره عزت و کرامت گذاشت و آن مهد شرف و عزت را به من سپرد و فرمود: از این گهواره جدا مشو!
چون روز سوم ولادت فرا رسید، امام جواد (ع) دیده حقیقت بین خویش را به آسمان گشود و به سوی راست و چپ نظر کرد و به زبان فصیح ندا داد: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله»، چون این حالت غریب را از آن نور دیده مشاهده کردم، به خدمت حضرت رضا(ع) شرفیاب شدم و آنچه دیده و شنیده بودم را به خدمت حضرت عرض کردم، حضرت فرمود: «پس از این عجایب بسیار را بیش از آنچه مشاهده کردی، مشاهده خواهی کرد».
(منتهی الامال ج2 ص572و573، المناقب ج4 ص394، بحار النوار ج48 ص316 و ج50 ص10، الانوار البهیه ص250 ، حلیه الابرار ج4 ص524 ، الثاقب فی المناقب ص504 ، مدینه المعاجز ج7 ص260)
این مولود با برکت که در سن 9 سالگی به امامت رسید و حدود 16سال رهبرى و امامت شیعیان را عهدهدار شد، در این مدت معجزات و کرامات زیادی را از خویش به یادگار گذاشت که در ادامه به برخی از این معجزات اشاره میشود.
شفای چشم
محمد بن میمون میگوید: به همراه امام رضا(ع) در مکه بودم، به حضرت عرض کردم، میخواهم به مدینه بروم، نامهای برای ابی جعفر بنگار تا با خودم ببرم، امام رضا (ع) تبسمی کرد و نامهای نوشت، به مدینه رفتم در حالیکه چشمهایم به دردی مبتلا بود، به درب خانه امام جواد (ع) رفتم، نامه را تحویل دادم، «موفق» غلام امام گفت: سر نامه را بگشا و در پیش روی امام قرار ده، این کار را کردم، آنگاه حضرت جواد (ع) فرمود: ای محمد وضعیت چشمت چگونه است؟، عرض کردم: یا بن رسول الله، همانگونه که مشاهده میفرمایید، بیمار است و نورش رفته است. حضرت جواد (ع) دستش را دراز کرد، بر چشمم کشید، بیناییم چون سالمترین زمانش گشت. دستها و پاهای حضرت را بوسیدم و در حالی بازگشتم که بیناییام را بازیافته بودم و این در زمانی بود که سن حضرت کمتر از سه سال بود.
(مسندالامام الجواد (ع) ص117، الخرائج والجرائح ج1 ص 372، موسوعة الامام الجواد(ع) ج1 ص235، اثبات الهداه ج3 338، بحارالانوار ج 50 ص 46، مدینة المعاجز ج 7 ص372، کشف الغمة ج2 ص365، حلیة الابرار ج4 ص540)
آزادی از زندان
اباصلت میگوید: پس از دفن حضرت رضا(ع) به دستور مأمون یک سال زندانی شدم، پس از یک سال از تنگی زندان و شب نخوابی به ستوه آمدم، دعا کردم و برای رهایی از زندان به محمد(ص) و آلمحمد (ص) متوسل شدم، از خداوند خواستم به برکت آلمحمد (ص) در کار من گشایشی انجام دهد، هنوز دعایم به آخر نرسیده بود که حضرت ابی جعفر(ع) نجات بخش گرفتاران عالم، وارد زندان شد و فرمود: «ای اباصلت! از تنگنای زندان بیتاب شدهای»، عرض کردم: به خدا سوگند سخت بیتابم، فرمود: «برخیز»، دستی به زنجیرها زد و غل و زنجیرها از دست و پای من بر زمین افتاد، سپس دست مرا گرفت و از کنار نگهبانان زندان عبور داد، نگهبانان در حالی که مرا نظاره میکردند، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم، سپس حضرت فرمود: «برو در امان خدا که هرگز نه دست مامون به تو میرسد و نه دست تو به مامون»، اباصلت میگوید: همانگونه که حضرت فرمود تا حال مامون را ندیدهام. (عیون اخبار الرضا (ع) ج 2 ص678)
شهادت عصا بر امامت
«یحیی بن اکثم» از علمای دربار عباسی می گوید: روزی برای زیارت قبر رسول خدا (ص) رفته بودم که امام جواد (ع) را دیدم، با او در خصوص مسائل گوناگونی مناظره کردم ، همه را پاسخ داد، به او گفتم: خواستم از شما چیزی بپرسم اما شرم دارم از پرسش، امام فرمودند: «بدون آنکه سئوالت را بپرسی، من پاسخ آنرا میدهم، تو میخواهی بپرسی امام کیست؟، گفتم: آری به خدا سوگند همین است ؟!، فرمود:منم گفتم: بر این مدعا نشانه و حجتی دارید؟ در این لحظه عصایی که در دست امام بود، به سخن آمد و گفت: «اّنه مولایی امام هذا الزمان و هو الحجة»؛ «همانا مولای من حجت خدا و امام این زمان است».
(الکافی ج1ص 353، الامام الجواد (ع) من المهد الی اللحد ص 72)
نقره از برگ زیتون
«ابوجعفر طبرى» از ابراهیم بن سعید نقل مىکند که: حضرت امام جواد (ع) را دیدم که بر برگ درخت زیتون دست مىزد و آن برگها به برگ نقره تبدیل مىشد، من آنها را از حضرت گرفتم و آنها در بازار معامله کردم، آن برگها نقره خالص بود و هرگز تغییرى نکردند.
(دلائل الامامة ص398، موسوعة الامام الجواد (ع) ج1ص228، اثبات الهداة ج3 ص 345)
طلا شدن خاک
«اسماعیل بن عباس هاشمى» مىگوید: در روز عیدى به خدمت حضرت جواد (ع) رفتم، از تنگدستى به آن حضرت شکایت کردم، حضرت سجاده خود را بلند کرد، از خاک قطعهاى از طلا گرفت، یعنى خاک به برکت دست حضرت به پارهاى طلاى گداخته مبدل شد، آن را به من عطا کرد، من آن را به بازار بردم، شانزده مثقال بود.
(اثبات الهداة ج3 ص 338، بحارالانوار ج 50 ص 49، مدینة المعاجز ج 7 ص373، موسوعة الامام الجواد (ع) ج 1ص 253)
تاریخ شهادت: 30 ذیقعده سال 220 هجری details-images
میان حجره چنان ناله از جفا مى زد
که سوز ناله اش آتش به ماسوى مى زد
شرار زهر زیک سوى و سوز غم یک سو
به جان و پیکرش آتش جداجدا مى زد
نداشت شکوه زبیگانگان به لب دم مرگ
ولیک داد زبیداد آشنا مى زد
برون حجره همه پایکوب و دست افشان
درون حجره یکى بود دست و پا مى زد
ستاده بود و جوادالائمه جان مى داد
از او بپرس که زخم زبان چرا مى زد
والسلام مرتضوی
برچسب ها: