مدرسه تعلیم و تربیت‏

مدرسه تعلیم و تربیت‏

مدرسه تعلیم و تربیت‏

مدرسه تعلیم و تربیت‏

مدرسه تعلیم و تربیت‏

۸ مطلب با موضوع «شیوه های مختلف آموزشی :: آموزش بصورت مسابقه فرهنگی :: مسابقات داستان طنز و...» ثبت شده است

بنام خدا

برای مشاهده فرهنگ نکته های دانستنی و هشداری:

به این آدرس ( نکته های دانستنی هشداری هستی ) مراجعه فرمائید

برنامه ای ادبی دینی فرهنگی، شبیه برنامه «هشیار و بیدار» است که مجموعه ای است از :

آیات قرآن آگاهی بخش

روایات بصیرت افزا

سخنان بزرگان نور آفرین

شعرهای بیداری

ضرب المثل های بیداری

تمثیل های بیدار کننده

داستان های آموزنده

طنزهای بیداری
 

═✧❁ فهرست نکته های دانستنی ❁✧═
حرف الف
✳️موضوع : آبادی
✳️موضوع : ارزش
✳️موضوع : امیدواری
حرف ب
✳️موضوع : بلا و گرفتاری
حرف پ
💠موضوع : پند و اندرز
حرف ت
✳️موضوع : تبلیغات

✳️موضوع : تخصص

✳️موضوع : تدبیر
✳️موضوع : تربیت
✳️موضوع : تشویق
✳️موضوع : تفاوت

✳️موضوع : جهل
✳️موضوع : جوان
حرف ح
✳️موضوع : حرص

✅موضوع : حق

موضوع : حکمت الهی
حرف خ
✳️موضوع : خدا

✳️موضوع : خرابکاری

✳️موضوع : خرابکاری
✳️موضوع : خرد
✳️موضوع : خود سازی
✳️موضوع : خوش حسابی
حرف د
✳️موضوع : دانش
✳️موضوع : دعای نجات دهنده از آتش
✳️موضوع :دلداری
✳️موضوع : دوست
حرف ذ

حرف ر
✳️موضوع : رازگوئی
✳️موضوع : راحتی
✳️موضوع : رحمت الهی
✳️موضوع : رفتار
✳️موضوع : روزگار
حرف ز
✳️موضوع : زندگی
حرف س
✳️موضوع : سختی
✳️موضوع : سخن
حرف ش
✅بخش مثل ها

✳️موضوع : شکایت

حرف ص

حرف ض

حرف ط
✳️موضوع : طمع
حرف ظ

حرف ع
✳️موضوع : عالم
✳️موضوع : عدالت
✳️موضوع : عشق
✳️موضوع : علم
✳️موضوع : عیب
حرف غ
✳️موضوع : غم و غصه
حرف ف
✳️موضوع :فرصت
✳️موضوع : فکر و اندیشه
حرف ق

حرف ک
✳️موضوع : کار
💠موضوع : کردار
💠موضوع : کیفر کردار
حرف گ
✳️موضوع : گرفتاری
💠موضوع : گریه
حرف ل

حرف م
✳️موضوع : مال
✳️موضوع : معاشرت
حرف ن
✳️موضوع :نظم
✳️موضوع : نگاه بد ممنوع
✳️موضوع : نیت
حرف و
✳️موضوع : وطن
حرف ه
✳️موضوع : همکار
✳️موضوع : همکاری
✳️موضوع : همنشینی
✳️موضوع : هنرمندی
حرف ی
✳️موضوع : یکرنگی

═✧❁ فهرست نکته های هشداری ❁✧═
✳️حرف الف
🌷پاسداری از آبرو

✳️موضوع : راز آرامش

✳️موضوع : خود آگاهی

✳️موضوع : اخلاق
❌بداخلاقی با خانواده و فشار قبر

✳️موضوع : ادعای زیرکی

✳️موضوع : ارزش

✳️اشتباه

✅موضوع : استقلال

✳️حرف ب
✳️موضوع : بدی

✅موضوع : بهانه تراشی

💠بخش: خاطرات
❇️رعایت بیت المال
#شهید_بهشتی 

✳️موضوع : بیکاره

✳️حرف ت
❇️موضوع: تجسس
💠بخش : سخن بزرگان  
❇️علت نبود دوستی های قلبی 
❌عوارض تجسس

✳️موضوع : تخصص

💠بخش قرآنی
❇️موضوع :  تقدیر و تدبیر

💠بخش: سخن بزرگان
❇️توبه

❇️موضوع : تکبر و غرور
❇️راهکار کنترل نفس

❇️موضوع : کار و تلاش

💠بخش: سخن بزرگان
❇️موضوع : توکل
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 

✳️حرف ج 
✳️حرف ح 
💠بخش: خاطرات
❇️فعل حرام
اهتمام مقدس اردبیلی به ترک گناه

❌موضوع : حسادت مثبت و منفی
 

✳️حرف خ
✅موضوع : قدرت خدا

✅موضوع: خلاف

💠بخش: سخن بزرگان

❇️خوش زبان باشید
❌سخن چینی 

موضوع : خیالبافی

✳️حرف د
❇️پرهیز شدید از دروغ

✅موضوع : دعا

❇️بی وفائی بعضی از دوستان

✳️حرف ذ
💠بخش : خاطرات
❇️ذکر
شیخ رجبعلی خیاط:

✳️حرف ر
💠موضوع : راحت رسانی

💠موضوع : رفتار
✅ ناز خریدن علامه برای نماز صبح بچه‌ها

✳️حرف س 
❇️سخن
♻️رعایت حال و مقال

و ش
✳️حرف ص
صبر

✳️حرف ط 
💠موضوع توطعه

✳️حرف ع
✅موضوع : عادت

💠بخش : خاطرات
❇️عبادت
#عشق_علامه_امینی_به_عبادت

✳️حرف غ
💠بخش : سخن عارفان
❇️غفلت و سهل انگاری

❇️غیبت

💠بخش: خاطرات
❇️غیبت
❇️#دوری_از_غیبت 

✳️حرف ف 
❇️موضوع : فریب

✳️ ق

✳️حرف ک
❇️موضوع : کردار

✳️حرف م
💠بخش:: داستان تاریخی
❇️#احترام مادر
#اُوِیس_قَرَنی و #اطاعت_مادر
✳️حرف م
💠بخش: سخن بزرگان
❇️اسراف محبت

💠بخش: خاطرات
❇️یاد مرگ
قبر و عبرت 

✳️حرف ن 
❌موضوع : نامردی

💠بخش: خاطرات
❇️نعمت
عقل، بزرگترین نعمت الهی

❌موضوع : نفرین

💠بخش: خاطرات
❇️لزوم دقت در نگارش
بخشش لازم نیست اعدامش کنید

💠بخش: خاطرات
❇️نماز شب
پدر امام خمینی (ره)
✳️و 
✳️ه
✳️حرف ی
💠بخش: خاطرات

❇️یاد خدا رازنده نگهدارید

📚والسلام مرتضوی
 

آگاهی بخشی آیات قرآن 

  • روایات بصیرت افزاx
  • سخنان بزرگان نور آفرینx
  • شعرهای بیداریx
  • ضرب المثل های بیداریx
  • تمثیل های بیدار کنندهx
  • داستان های آموزندهx
  • طنزهای بیداریx
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۲ ، ۱۶:۵۶
فرهنگسازان حجة ابن الحسن (عج)

بنام خدا

اى عصمت حق زاده زهراى مطهّر

اى عالمه فاضله، اى دختر حیدر

***

اى شمع شبستان ولایت که به عالم

جز فاطمه نبود ز تو از قدر فزون تر

***

تعلیم تو از مکتب دین بود و از آن رو

دین یافته از دولت تبلیغ تو زیور

قبل از شروع در بحث « نیازمندی انسان به استاد» توجه عزیزان را به دو نکته مهم جلب می کنیم:

1 -اهمیت علم و دانش : آنچه بر هیچ کس پوشیده نیست و تمامی ادیان الهی مطالبه آن دارد، حتی افراد دور از مسئله ایمان به خدا، نیز علم، را بر جهل، ترجیح می دهند. این مسئله در جای خود با ادله همراه با آسیب شناسی های آن به وضوح آمده است.

2 – از آیات قرآنی که سفارش به آموزش دیگران دارد؛ « و ما در اینجا به ده موردش اشاره خواهیم داشت» فهمیده می شود که این آیات هم دلیل « نیاز انسان به استاد »،است و هم لزوم دقت در گزینش آن ها را می رساند. چون در مرحله اول؛ منصب استادی مختص انبیاء و معصومان (ع) و اولیای الهی بوده؛ سپس دیگران.

از این رو؛ ضمن توجه به اینکه این آیات در مقام بیان وظایف و دستور العمل ها است « که اصطلاحاٌ از آن تعبیر می شود به کارنامه انبیاء». و هشداری است برای تمامی استادان عزیز و گرامی که حرفه مقدس « تعلیم و تربیت» را برای خودشان شغل و کار انتخاب کرده اند؛ که مبادا این ویژگی «که معلمی کار انبیاء است» را فراموش کنند. بنابر این هر کس خود را در این جایگاه قرار دهد؛ باید خط و مشی خود را با سیره پیامبران علیهم السلام به ویژه خاتم پیامبران حضرت محمد (ص) تطبیق داده و با سعی و تلاش مضاعف؛ وظیفه خود را بخوبی انجام دهد، نه اینکه خدای ناکرده در قبال این مسئله مهم بی تفاوت بماند، چرا که رعایت این نکته بسیار مهم بوده و بنوعی می توان گفت: رمز موفقیت؛ بلکه تنها راه رسیدن به هدف اصلی از این کار مقدس؛است.

دلیل های نیاز به استاد و مربی

1 - جهت تعلیم و تعلم

بدیهی است انسان برای رسیدن به کمال نیاز به تعلیم و تعلم دارد. زیرا ترقی و تعالی روحی و جسمی هر کسی به قدرت علم است و هیچ معلمی برای الگو قرار دادن ؛ بهتر از انبیاء تصور نمی شود.

چون علمشان از جانب خداوند علیم است و مردم را هم بدون نظر مادی تعلیم فرموده اند! (1)

یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ سوره جمعه آیه ۲

تزکیه مى‏ کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مى‏ آموزد

لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِم‏

تا مردم را از تاریکی هاى (شرک و ظلم و جهل،) به سوى روشنایى (ایمان و عدل و آگاهى،) بفرمان پروردگارشان در آورى‏.

أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور سوره ابراهیم  آیه ۱ و ۵

ما موسى را با آیات خود فرستادیم (و دستور دادیم:) قومت را از ظلمات به نور بیرون آر!

(1) آیه شریفه : فَما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ سوره یونس آیه 72
هیچگونه توقعى ندارم‏
(اما متاسفانه مردم) چون اهل دنیا نسبت بعلماء و انبیاء و ائمه [ع‏] سوء ظنى دارند و اینها را توهّم می کنند که گرگ آن ها باشند و می خواهند آنها را پاره کند و بلع کنند حتى می گویند

همچه حمال باسباب جهان زاهد شهر

پشت کرد است که یک جا همه را بردارد

 و اشاره بهمین دارد فرمایش حضرت رسالت صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود در دوره آخر زمان مردم‏ (یفرّون من العلماء کما یفر الغنم من الذئب)
سپس فرمود: به سه عقوبت مبتلاء می شوند

1 - ظالم و اشرار بر آنها مسلط می شوند،

2 - دعاى آنها مستجاب نمی شود

3 - (یخرجون من الدنیا بلا ایمان).
 

در ادامه می فرماید: إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ

فرستاده او هستم و او اجر کامل بمن عنایت می فرماید؛ هم در دنیا عزت و شوکت و حفظ از دشمن و هم در آخرت سعادت و فیض بجنّت و مثوبات الهى می شوم

أطیب البیان فی تفسیر القرآن    ج ‏6    429

2 - جهت تکمیل فطرت

این همان سخن « ‌پیامبر درونی و برونی است» چون بشر به توحید مفطور است  فطرتش  کامل نمی‌شود مگر به آمدن انبیاء.

3 - جهت توجه و تذکر به جهان سرمد

همان قضیه خبر از ماوراء ماده و به اصطلاح «فوق متازفیزیک» است که از آن بحث می شود. که اگر انبیا مردم را به جهان دیگر و نعمت های این بشارت نمی‌دادند و از کیفر اخروی نمی ترسانیدند مردم پی به جهان دیگر نمی بردند. چنانچه در آیه شریفه می فرماید:

فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْکُمُ الْبَیِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ (بقره 209)

و اگر بعد از این همه نشانه‏هاى روشن، که براى شما آمده است، لغزش کردید (و گمراه شدید)، بدانید (از چنگال عدالت خدا، فرار نتوانید کرد) که خداوند، توانا و حکیم است‏.

و در دو آیه دیگر می فرماید:

قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدیداً مِنْ لَدُنْهُ سوره کهف آیه 2

در حالى که ثابت و مستقیم و نگاهبان کتابهاى (آسمانى) دیگر است تا (بدکاران را) از عذاب شدید او بترساند

ْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاس‏ سوره یونس آیه ۲

 مردم را (از عواقب کفر و گناه) بترسان‏

4 - جهت قیام به عدل

با اینکه انبیا آمدند باز هم مردم به عدالت رفتار نمی کند پس اگر آن نیامده بودند مردم چه می کردند. چنانچه در آیه شریفه می فرماید:

لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ سوره حدید آیه ۲۵

 تا مردم قیام به عدالت کنند

5 - جهت رفع اختلاف و نزاع ها

با اینکه انبیا آمده اند این همه اختلاف در عقائد و ادیان و مذاهب وجود دارد وای بر آن وقتی که انبیا نمی‌آمدند. چنانچه در آیه شریفه می فرماید:

وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ سوره بقره آیه ۱۰۹

بسیارى از اهل کتاب، از روى حسد- که در وجود آنها ریشه دوانده- آرزو مى‏کردند شما را بعد از اسلام و ایمان، به حال کفر باز گردانند با اینکه حق براى آنها کاملا روشن شده است.

حیله گران از خدا بی خبر و مکتب های خود تراشیده و نیزادیان تحریف شده نمی گذاشتند مردم از جهل بیرون بیایند.

6 - جهت معرفت رضا و غضب خالق

اگر انبیا نبودند از کجا مردم رضای معبود خود را می فهمیدند و از کجا می دانستند که رضای او در اطاعت و خشم و در گناه است. چنانچه در آیه شریفه می فرماید:

وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ ِ حَتَّى إِذا حَضَرَ سوره نسا آیه ۱۸

براى کسانى که کارهاى بد را انجام مى‏ دهند، و هنگامى که مرگ یکى از آنها فرا مى ‏رسد مى‏ گوید: «الان توبه کردم! به انضمام آیه شریفه:

وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً (سوره  اسرا آیه 85)

و جز اندکى از دانش، به شما داده نشده است!

7 - جهت تبیین اشیاء

انبیا و جمادات و نباتات و حیوانات و اغذیه و پوشاک را برای مردم بیان کردند حتی حضرت آدم علیه السلام کاخ زندگی بشر را برپا نمود. چنانچه در آیه شریفه می فرماید:

وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ سوره نحل آیه ۹۱

و هنگامى که با خدا عهد بستید، به عهد او وفا کنید! و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید، در حالى که خدا را کفیل و ضامن بر (سوگند) خود قرار داده ‏اید، به یقین خداوند از آنچه انجام مى‏ دهید، آگاه است!

8 - جهت تهذیب اخلاق

اگر انبیا نبودند مردم اخلاق خوب و بد را نمی دانستند و به اقتضای خواهش نفس از درندگان بد تر می شدند. چنانچه در آیه شریفه می فرماید:

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ سوره انفال آیه ۲۲

بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالى هستند که اندیشه نمى‏کنند.

مسئله مهم خدا محوری که هیچ! صرفاً به دنبال دنیا طلبی بودند کما اینکه هستند.

9 - جهت اصلاح امور

انسان از جنبه ی شهوت همواره در شرف فساد و هلاکت است و به مصلحی هواره نیاز دارد و اگر انبیا نبودند، فساد بشر را کسی نمی توانست اصلاح کند. چنانچه در آیه شریفه می فرماید:

کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فیها جَمیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا سوره اعراف آیه ۳۸

هر زمان که گروهى وارد مى‏ شوند، گروه دیگر را لعن مى‏ کنند تا همگى با ذلّت در آن قرار گیرند. (در این هنگام) گروه پیروان درباره پیشوایان خود مى‏ گویند: «خداوندا! اینها بودند که ما را گمراه ساختند

چنانکه حتی با آمدن انبیاء الهی فساد در بر و بحر ظاهر شده است. چنانچه در آیه شریفه می فرماید:

اللَّهُ الَّذی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ‏ء سوره روم آیه ۴۰

خداوند همان کسى است که شما را آفرید، سپس روزى داد، بعد مى‏ میراند، سپس زنده مى‏ کند آیا هیچ یک از همتایانى که براى خدا قرار داده ‏اید چیزى از این کارها را مى ‏توانند انجام دهند؟!

10 - جهت ارتقاء به مدارج کمال

تقرب و به قرب خالق ذی الجلال به پیروی از انبیاء بشر به قرب محبوب می رسد زیرا آنان بشر را از هواپرستی تزکیه نموده و به اعلی درجه کمال می رسانند. چنانچه در آیه شریفه می فرماید:

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ (سوره انشقاق آیه 6)

اى انسان! تو با تلاش و رنج بسوى پروردگارت مى‏ روى و او را ملاقات خواهى کرد!. برگرفته از کتاب: برنامه دینی مرحوم مقدم

ضرورت و نیازمندی انسان به استاد و راهنما

شاید برخی چنین پندارند که در تربیت و خودسازی نیاز به استاد و راهنما نیست، چرا که راه برای آدمی به کمک نوشته ها ، اندیشیدن در آیات و روایات و سیره معصومین (علیهم السلام) نمایان شده و آموختن به سادگی امکان پذیر است.

از این روی لازم است نخست از ضرورت استاد و راهنما بحث کرده و سپس به بررسی مطالب دیگر بپردازیم.

چند نکته یاد ماندنی:

مراد از استاد و راهنماهایی که در این جا یاد آور می شویم، انسان وارسته ای است که علاوه بر دانش استادی به پیش نیازهای آن نیز عمل کند از باب مثال در عمل به شریعت و دریافت های دینی و معنوی توانا باشد. صلاحیت تقوایی، مهارت و تخصص در علوم اسلامی و تدبیراستادی داشته باشد تا جوینده کمال را چه در علم روز و چه در تهذیب نفس، شناخت درست داده و در حرکت به سوی خدمت به مردم در حد رضای الهی یاری دهد و راهنما گردد. یعنی علاوه بر رشته تخصصی مورد بحث دستور های اسلام را نیز به شایستگی تبیین کند و هرگونه ابهام و پرسشی را روشن سازد.

هیچ کس بى ‏اوستاد چیزى نشد
هیچ آهن خنجر تیزى نشد

بود هر کار بی استاد دشوار
نخست استاد باید آنگهی کار

نظامی

نیاز انسان به معلم و پیروی از راهبر

نیاز آدمی به معلم و پیروی از راهبر در همه علوم و فنون - به ویژه در زمینه های معنوی - یک نیاز طبیعی و عمومی است. هر کس توان رسیدن به هرگونه کمالی را ندارد و نمی تواند شخصیت خود را خود به خود به ثمر رساند و از آن روی که دشواری های فراوانی در پیمودن راه انسان شدن وجود دارد و رهرو دراثر غلبه طبع و کسالت و وسوسه های نفسانی، جاذبه ها و لذایذ مادی، تعلقات عاطفی و غریزی و ... هر آن ممکن است که حرکت را رها سازد و یا به انحراف کشانده شود به راهنما نیازمند است.

وجود مشاور و کوکب هدایت در این گونه موارد می تواند عامل مهمی برای آرامش اطمینان و رهایی از بندها باشد، پشت و پناه گردد و در حقیقت خود راه شود و گرگ های نفسانی و شیطانی را از یوسف جان برهاند.

گذشته از این ها آدمی همواره در گیرودار شناخت صواب از خطا و درست از نادرست است. دانای توانایی می خواهد که پاسخ دهد و «فرقان» شود. از حالات و مراتب راهرو خبر گیرد و مبادی القاءات گوناگون را بر وی بشناساند. اگر صرف عقل با مدد مطالعه آثار می توانست درست را از نادرست روشن سازد و گام به گام چراغ هدایت رونده شود نباید در زندگی آدمی شاهد هزاران گونه ناگواری باشیم.

همتم بدرقه راه کن ای طایرقدس

که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

***

سعی نابرده در این راه به جایی نرسی
مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر

حافظ

به شاگردی هر آن کو شاد گردد
 بود روزی که هم استاد گردد

شیخ بهائی

امام سجاد (علیه السلام) می فرماید:

«هلک من لیس له حکیم یرشده».

رساله سیر و سلوک 116 به نقل از کشف الغمه

آن را که فرزانه ای راهنما نباشد تباه می گردد.

هر که گیرد تیشه ای بی اوستا

ریشخندی شد به شهر و روستا

***

هر که در ره بی قلاوزی رود

هر دو روزه راه صد ساله شود

***

هر که تازد سوی کعبه بی دلیل

همچونان سرگشتگان گردد ذلیل

مثنوی کلاله خاور، ص 146.

امام خمینی «ره» در ضرورت استاد و راهنمای اخلاقی می فرماید:

لازم و ضروری است که این عمل میزان مدارا با نفس و اندازه نیاز واقعی آن به لذت های حلال با نظارت و مراقبت و دستورالعمل مردی کامل و راهبری دانا و توانا که دلیل راه باشد انجام گیرد.

به ره چون روى هیچ تنها مپوى‏
‏نخستین یکى نیک همره بجوى

***

اخذ کن آداب دینت از فقیه
نی زهر شیّاد مردود سفیه

- نخست استاد باید وانگهی کار.   نظامی

گذرت بر ظلمات است بجوی خضر رهی

که در این ره بسیار بود گمراهی

***

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهی

درست فراگیری  کار و فن از استاد

- نگاه به دست ننه کن مثل ننه غربیله کن ! یعنی : درست فراگیری از استاد.

مقایسه ای آموزنده

همانطور که در بیماری های ظاهری وامراض جسمی نوشته اطبای حاذق و تدوین کتب طبی و شرح و بیان بیماری ها واقسام دواها ما رااز مراجعه به طبیب بی نیاز نمی کند بلکه بر طبق سیره جاری عقلاء در هر بیماری به طبیب متخصص رجوع می کنیم و خود را تسلیم او می نماییم و هر شربت که داد اگر تلخ است واگر شیرین می نوشیم و هرگز حاضر نیستیم اکتفا به عقل خود نموده و یکی از کتاب های طبی را برداشته و مطالعه کنیم و آنچه به خیال خود در نوع بیماری و داروی آن تشخیص دادیم عمل کنیم ، همچنین در امراض قلبی و بیماری های روحی تنها دست رسی به علم شریعت کافی نخواهد بود بلکه باید تعیین داروهای معنوی با نظر طبیب متخصص باشد که فرمود:

طبیب دوار بطبه قد احمی مواسمه و احکم مراسمه.

پرواز در ملکوت ج 1، ص 70.

پیراستن نفس ساده تراز نیکو ساختن خط نیست چگونه است که در خط آموزی نیاز به مربی هست اما در پی بردن به کمبودها و کاستی های نفس و راهای درمان آن نیازی به راهنما واستاد نباشد؟!

تمثیل درخت خودرو:

آری آن که از راهبری بهره نگیرد واز پرتو تعلیمات دانشوری برخوردار نشود مانند درختی می ماند خودروی و بی بار، درختی که برگ می آورد ولی میوه نمی دهد مانند درختان جنگل که اگر باری هم داشته باشند طعم میوه درخت تربیت شده و باغ را ندارند.

بازگویی داشته های علمی دینی نمونه سیره بزرگان

عبدالعظیم حسنی (ره) می گوید:

خدمت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) رسیده و عرض کردم: تصمیم دارم باورها و دریافت های خود را بر شما عرضه کنم اگر پسندیده شد بر آن استوار بمانم تا خداوند را دیدار کنم. پس از بیان عقاید و دریافت های خود حضرت فرمود:یااباالقاسم هذا والله دین الذی ارتضاه لعباده فاثبت علیه ثبتک الله بالقول الثابت فی الحیاه الدنیا و فی الاخره  . بحار ج 3، ص 268.

یاابوالقاسم بخدا قسم این دریافت تو آیین خداست ، آیینی که برای بندگانش پسندیده است پس بر آن استوار باش که خداوند تو را بر سخن استوار در دنیا و آخرت پایدار بدارد.

عارف بلند پایه حاج میرزا علی آقای قاضی استاد اخلاق علامه طباطبائی می گوید:

کسی که طالب راه سلوک طریق خدا باشد اگر برای پیدا کردن استاد این راه نصف عمر خود را در جستجو و تفحص بگذارند تا پیدا کند ارزش دارد و کسی که به استاد رسید نصف راه را طی کرده است رساله سیر و سلوک، ص 176.

در خدمت استاد بود افتخاری بزرگ

در روایات نام برخی از اصحاب سر و حواری پیامبر و امامان معصوم (علیه السلام) آمده است :

در خدمت پیامبر (صلی الله علیه وآله) اصحاب خاصی مانند: سلمان، ابوذر، مقداد و ...،

در خدمت امام علی (علیه السلام) اصحاب سری مانند: کمیل، اویس قرنی، میثم تمار، عمر بن حمق خزاعی، محمد بن ابی بکر و ...

در زمان امام مجتبی (علیه السلام) سفیان بن ابی لیلی، حذیقه بن اسد ( اسید) الغفاری و ...

در زمان امام حسین (علیه السلام) یارانی که نام جاویدشان در شمار شهیدان کربلا آمده است .

در خدمت امام سجاد (علیه السلام) جبیر بن مطعم، یحیی بن ام طویل، ابوخالد کابلی، سعید بن مسیب و ...

در زمان امام باقر و صادق (علیه السلام) عبدالله بن شریک عامری، زراره بن اعین، بریدین معاویه، محمد بن مسلم، ابوبصیر، لیث بن بختری، عبدالله بن ابی یعفور، عامر بن عبدالله، حجر بن زایده، حمران بن اعین و ...  در شان آنها چنین آمده است که:( ..فهولاء حواریون اول السابقین واول المقربین واول المتحورین حواری من التابعین) رجال کشی /09

بنابراین همانگونه که اولیای الهی بطور مستقیم و بالمباشره راهنمای اخلاقی بوده اند دراین زمان نیز باید بسراغ پاکانی رفت که همراه گردند و کوکب هدایت شوند.

دعای امام علی (ع) به راهنمایان

علی (علیه السلام) برای کسی که در پی راهنما باشد دعا می کند و نجات و رهایی او را در چنگ زدن به دامن استاد و هدایت کننده می داند:

رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَى وَ دُعِیَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا... . کیهان اندیشه شماره 151، ص 42.

آمرزش خدای کسی را باد که سخنی خردمندانه بشنود و کار بندد و به راه راست خوانده شود و نزدیک آید و بپذیرد و دست به دامان راهنمایی زند و رستگار گردد.

ابن میثم بحرانی (رحمه الله) در شرح جمله (واخذ بحجزه هاد فنجا) گفته است:

یعنی در پیمودن راهی که بسوی خدا می رود باید به استادی ارشادگر و دانا اقتدا کرد تا رستگاری به چنگ آید ... واز سخن مولی وجوب و ضرورت استاد برای سیر و سلوک فهمیده می شود.

نهج البلاغه صبحی صالح، خ 76.

برترین الگوهای برای استادی

الگوهایی که بر این کار وجود دارد؛ در مرحله اول انبیاء الهی و معصومان (ع) هستند.

و لذا در آیه شریفه آمده:

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِر سوره احزاب آیه 21

(آرى) براى شما در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکویى) بود، براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند و هر کس سرپیچى کند به خویشتن ضرر زده است، و در آیه دیگر مى فرماید فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ بلکه یکى از حکمت هاى اینکه خداوند پیشوایان دین را معصوم قرار داده براى همین است که نقطه ضعفى که دیگران مجوز اعمال زشت خود قرار دهند در آنها نباشد أطیب البیان فی تفسیر القرآن    ج‏1    341 

قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَه سوره ممتحنه  آیه 4

براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت،

در این آیه خداى تعالى خطاب به مؤمنان مى‏ گوید شما باید با روش دشمنانه ابراهیم و انبیاء و اولیاء با کافران خویشاوندانشان تأسى کنید. پس از نزول این آیه مؤمنان با خویشاوندان مشرکشان دشمن شده ابراز عداوت و بیزارى مى‏کردند و خداوند از شدت اندوه باطنى مؤمنان از آن جهت مطلع شده آیه 7 همین سوره را نازل فرمود که: «شاید خدا بین شما و کسانى که دشمن دارید مودت پدید آرد» و چنین شد.

یعنى بسیارى از مشرکان ایمان آوردند و دوست و یاور و برادر مومنان گردیدند. ترجمه اسباب نزول         226  

و دراین میان می توان؛ پس پیامبر (ص) از امیر مؤمنان امام علی (ع)  نام برد.

حضرت امام علی علیه السلام بیش از 73 صنعت را پیشنهاد فرمود: ولی متأسفانه بعض مردم بی لیاقت آن زمان او را مسخره کردند و امام سجاد (ع) از نزدیک شدن ارتباطات و فضای مجازی سخن گفته: اما، کجا بود کی هست! گوش شنوا!

اما حضرت فاطمه زهرا (س) :

اوج ارزش راهنمائى کردن

به نقل على (ع) روزى زنى به حضور حضرت زهرا (س) رسید و عرض کرد: مادر ناتوانى دارم که درباره نماز مسائلى را نمى داند، من را نزد شما فرستاده تا آن مسائل را بپرسم، سوالات او به ده سوال رسید. و از بسیارى سوال شرمنده شد و عرض کرد: اى دختر رسول خدا، بیش از این به شما زحمت نمى دهم.

حضرت فاطمه (س) فرمود: آنچه را نمى دانى بپرس، آیا کسى را سراغ دارى که در برابر صد هزار مثقال طلا اجیر شود که یک روز بار سنگینى را از زمین به بالاى بام ببرد و اظهار خستگى کند؟

او عرض کرد: نه.زهراى اطهر (س) فرمود: من نیز اجیر شده ام در برابر هر مساله اى که به تو پاسخ دهم مزدى بگیرم که اگر بین زمین تا عرش را پر از مروارید کنند، باز آن مزد بیشتر است، بنابراین من سزاوارتر از آن اجیرم که اظهار خستگى نکنم، من از پدرم شنیدم که فرمود: علماى شیعه ما وقتى در قیامت محشور مى شوند، بقدر علمشان و بقدر تلاشى که در ارشاد مردم کرده اند به آنها خلعت و جایزه مى دهند...  منیه المرید شهید ثانى ص 21.

و دخترش زینب (س) را نام برد.

روایتی که در این زمینه از امام سجاد (ع) درباره حضرت زینب (س) نقل شده، بسیار معروف است: «أَنْتِ بحَمْدا... عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة».

او که در یکی از روزهای سال ششم هجری قمری خانه پاک علی(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) با شادی و سرور به پیشواز نورسیده ای می رفت.

دختری که سومین فرزند خانواده و اولین دختر حضرت امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود.

حضرت زینب (سلام الله علیها) در روز پنجم جمادی الاول سال ششم هجری قمری در مدینه به دنیا آمد.

. قطعه ای از بهشت، ص 648.

فضیلت های حضرت زینب (س)

از جمله فضیلت های حضرت زینب (علیها السلام) علم و دانش اوست:

سخنان و خطبه های عالمانه، همراه با استدلال به آیات قرآن، در کوفه، مجلس عبیداللّه بن زیاد و همچنین در دربار یزید، از سوی حضرت زینب (علیها السلام) هر کدام شاهدی بر توانایی دانش این بانوست.

دربارة این خاندان گفته شده: «إِنَّ هَؤلاَء وَرَثُوا العِلمَ وَ الفَصَاحَةَ زُقُّوا العِلمَ زُقّاً».

حضرت زینب(س) علاوه بر علم لدّنی، تمام شرایط یک راوی موثّق را در حدّ کمال داراست. بدین لحاظ، به او (س) عالمه گفته‌اند.

همچنین علم پیشگویی حوادث را نیز دارا می‌باشد، چنان‌ که کیفیّت شهادت خود را پیشگویی کرد.

صفت دیگر ایشان (ع) عقیله است که ابن‌ عبّاس به او داده است. همچنین مفسّری بی‌بدلیل است؛ زیرا خطبه‌های آن حضرت (س) آکنده از آیات قرآنی است.

جایگاه علمی حضرت زینب (س)

برای حضرت زینب (س) القاب علمی گوناگونی ذکر نموده‌اند که عبارتند از: «عالمةٌ غیرَ مُعلمةٍ: دانای نیاموخته»، «فهمةٌ غیرَ مُفهِّمةٍ: فهمیده بی‌آموزگار»، «نائبةُ الزّهراء: جانشین حضرت زهرا، سلام‌الله علیها»، «عَقیلةُ النِّساء: خردمند بانوان»، «سیّدة العَقائِل: بانوی بانوان خردمند»، «سُلالةُ الوِلایة: فشرده، خلاصه و چکیدة ولایت»، «وَلیدةُ الفَصاحة: زادة شیواسخنی»، «عَقیلةُ خِدر الرّسالة: خردمند پرده‌نشینان رسالت»، «بلیغة: سخنور رسا»، «فصیحة: سخنور»، «صدیقة الصّغری: راستگوی کوچک (در مقابل صدیقه کبری سلام‌الله علیها)»، «المُوثَّقة: بانوی مورد اطمینان»، «عقیلة الطّالبین: بانوی خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بین طالبیان)»، «الفاضلة: بانوی بافضیلت»، «الکاملة: بانوی تامّ و کامل»، «عقلیة الوحی: بانوی خردمند وحی»، «عقیلةالنّبوّة: بانوی خردمند پیامبری»، «رَبیعَةُ الفضل: پیش‌زادة فضیلت و برتری»، «عقلیة القریش: بانوی خردمند قریش»، «سلیلة الزّهراء: چکیده و خلاصة حضرت زهرا، سلام‌الله علیها»، «آیةٌ مِن آیات‌الله: نشانی از نشانه‌های خداوند»

(ر.ک؛ رسولی، بی‌تا: 13؛ بحرانی اصفهانی، 1409 ق.، ج 11: 948 و اصفهانی، بی‌تا: 137).

یاد آور می شود: در ادامه زندگی نامه حضرت زینب (س) که برگرفته از سایت های مختلف گرفته شده و خلاصه آن در سایت فرهنگ سازان حضرت حجه بن الحسن (عج) آمده به پنج نمونه از این ویژگی ها اشاره شده. البته آنچه مربوط به بخش استادی حضرت (س) است در اینجا نیز اشاره خواهیم داشت.

رابطه حضرت زینب (س) با بانوان کوفه

زمانی که حضرت علی (ع) در کوفه حکومت می‌کردند حضرت زینب(س) در کنار ایشان بوده و به عنوان رابط امام با بانوان کوفه و جهان اسلام فعالیت می‌کردند.

حضرت زینب (س) استاد بانوان کوفه بود و در مکتب ایشان بانوان کوفه با احکام اسلامی و به ویژه تفسیر قرآن آشنا می‌شدند.

در دوران خلافت حضرت علی (ع) در کوفه ایشان نیز در آنجا اقامت داشت و از نزدیک در هدایت مردم ونشر معارف اسلام، عهده دار وظایفی بود. یک سال بعد از اقامت در کوفه گروهی از زنان، شوهران خود را به خدمت امام فرستادند و پیام دادند که ما شنیده ایم زینب کبری نیز مانند مادرش از علم و دانش فراوانی برخوردار است لذا اجازه فرمایید از خرمن علمش برخوردار شویم. (1) امام اجازه دادند و جلسه درس و تفسیر قرآن حضرت زینب (سلام الله علیها) آغاز شد. یک روز ضمن اینکه حضرت زینب آیه «کهیعص» از ابتدای سوره مبارکه مریم را تفسیر می کرد،

شیخ صدوق در کتاب «کمال‌الدین» خود روایتی را با همین مضمون از امام حسن عسگری (ع) نقل می‌کند. راوی از امام (ع) سؤالاتی از تفسیر و تأویل آیات می‌پرسید که بحث درباره سوره مریم (س) شد. حضرت در تأویل آیه اولیه این سوره فرمود:

«زکریا علیه‌السلام از پروردگار خود خواست که به او اسمای خمسه طیبه را بیاموزد، جبرئیل فرود آمد آنها را به وی آموخت. زکریا چون محمد و على و فاطمه و حسن (ع) را یاد می‌کرد غمش برطرف و گرفتاریش زائل مى‌شد و چون حسین (ع) را یاد می‌کرد گریه گلویش را می‌گرفت و مبهوت می‌شد. یک روز عرض کرد معبود من مرا چه مى‏‌شود که چون چهار نفر از خمسه طیبه را یاد میکنم به یاد آنان از غم‌هاى خود آرام می‌شوم و چون حسین را یاد می‌کنم چشمم اشک می‌ریزد و ناله‌‏ام بلند مى‏‌شود خداى تبارک و تعالى او را از قصه حسین خبر داد و فرمود: کهیعص «کاف» اشاره به نام کربلا است و «هاء» هلاکت و شهادت عترت است و «یاء» اشاره به قاتل آنان یزید علیه اللعنه است که او ظالم بر حسین است «عین» اشاره به عطش حسین (ع) است و «ص» اشاره به رمز موفقیت آنان که صبر بود است‏.» (کمال‌الدین صدوق ج2، ص454)

امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شد و سخنان او را در مورد این آیه شنید، سپس فرمود: دخترم در این کلمه رمزی نهفته است و به مصیبت ها و مشکلاتی که به شما وارد می شود اشاره دارد. (2)

کلمات و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبه هایی که از ایشان روایت شده است خود قوی ترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوی بزرگوار می باشد به گفته امام سجاد ایشان دانای بدون آموزگار و فهمیده بدون فهماننده بود.

1. اعیان الشیعه، سید محسن امین.

2. بانوی شجاع اسلام، زینب کبری، محمدجواد مغنیه.

در کتاب خصائص الزینبیه آمده است که: در ایامی که حضرت امیرالمؤمنین علیه افضل صلوات المصلین در کوفه تشریف داشتند، آن مکرمه ( حضرت زینب (علیها السلام را مجلسی بوده در منزل خود که برای زنها تفسیر قرآن بیان می فرمود.

یکی از روزها تفسیر آیه شریفه اول سوره مریم . کهیعص. (کاف -ها یا عین صاد) را بیان می فرمود: در این بین امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شده و فرمود: ای نور دیده! شنیدم تفسیر (کهیعص) را برای زن ها بیان می نمودی. زینب (علیها السلام) عرض کرد: بلی، فدایت شوم. علی (علیه السلام) فرمود: ای نور دید! این رمزی است در مصیبت وارده بر شما عترت پیغمبر. پس مصائب و نوائبی ( بلاهای سخت) را که بر آنها وارد می شد، برای آن مخدره بیان فرمود. پس فریاد گریه و ناله آن مظلومه بلند شد. عجبا که آن مخدره با اینکه خودش عالم به مصائب بوده، از استماع آنها چنین منقلب شده، نمی دانم چه حالتی داشته وقتی که آن مصائب را بعینه دیده. از اینجا باید تصور عظم ( بزرگی) مصیبت را نمود ر.ک: خصائص الزینبیه/ 27.

والسلام مرتضوی

برچشب ها :

  • دلیل های نیاز به استاد و مربیx
  • توجه و تذکر به جهان سرمدx
  • پیش نیازهای معرفت رضا و غضب خالقx
  • پیش نیازهای ارتقاء به مدارج کمالx
  • نیاز انسان به معلم و پیروی از راهبرx
  • بازگویی داشته های علمی دینی نمونه سیره بزرگانx
  • در خدمت استاد بود افتخاری بزرگx
  • پیش نیازهای اصلاح و رفع اختلاف و نزاع هاx
  • پیَش نیازهای تهذیب و قیام به عدلx
  • برترین الگوهای برای استادیx
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۶:۴۱
فرهنگسازان حجة ابن الحسن (عج)

بنام خدا 

سخن از شیوه های رسیدن به راهکار های تربیت نفس (تهذیب نفس) و ارائه راهکارهای تربیتی،اخلاقی، مدیریتی بود، هم در بخش بصیرت افزایی و نیز بخش هشداری.به خواست خدا در اینجا اشاره خواهیم داشت به یکی دیگر از این شیوه ها که استفاده از تاریخ و سخن دانشمندان است.

نکته های زیبای موضوع تاریخ ؛به پنج بخش تقسیم می شود.

بخش اول: اهمیت آشنایی با تاریخ

بخش دوم: ماهیت شناسی تاریخ

بخش سوم : ضرر بی توجهی و فراموش کردن تاریخ

نیاز آشنایی با تاریخ گذشته و آنچه در حال می گذرد

خداوند متعال و پیامبران برونی که از طرف او آمده اند و پیامبر درونی یعنی عقل انسانی؛ حکم می کند از تاریخ عبرت بگیرید تا موفق و پیروز شوید باشید.

توضیح : همه می دانیم که خداوند متعال، پس از خلق انسان، او را اشرف مخلوقات قرار داد، در قبال ملائکه و حیوانات. چون بر خلاف آن دو دسته، انسان هم از نعمت عقل برخوردار است و هم از نعمت شهوت و غضب. البته عقل حقیقی؛ نه عقل محاسبه گر، عقلی که « عقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان" آن چیزی که به وسیله آن خدا عبادت می شود و بهشت بدست می آید. » آن هم « عبادت به معنی اطاعت،آمده است، چنانچه در تفسیر آیه؛ « الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لاتعبد الا الله که ظاهرش به این معنی است که : مگر قرار نبود شیطان را عبادت نکنی.» اما بزرگان گفته اند: «اینجا عبادت به معنی اطاعت است» بنابراین معنی عقل واقعی؛ همان اختیار اطاعت است.

پس خدا دو نعمت به انسان داده یکی نعمت عقل و یکی نعمت آزادی و توان اختیار.

مسیر هم که معلوم است « صراط مستقیم».

در این میان در عالم ما دو انتخاب بیشتر نداریم.

1 - انتخابی که ما را می رساند به بالاترین درجات انسانی و معنوی که از ملک بالاتر است.

2 - انتخابی که انسان را چنان سقوط می دهد که « کالانعام بل هم اضل» می شود.

حال؛ این انسان با این قدرت خدادای ( قدرت انتخاب یعنی در اختیار داشتن ابزار انتخاب درست) که خودش می تواند مسیرش را اختیار کند. دو حالت دارد.

1 - اگر از این ظرفیت خوب استفاده کند، می شود انسان درستکار و مؤمنی که در طول تاریخ تا به امروز ما نمونه های آن را دیدیم مثل حبیب بن مظاهر.

بنابر این وقتی عقل بر شهوت و غضب غلبه کند یعنی این نعمت را در مسیر اطاعت ازش استفاده کند از ملائکه الله بالاتر می شود (اشرف مخلوقات). که قابل احترام است.

مثلا اگر شخصیتی چون شهید مطهری (رحمت الله علیه) که در مسیر طاعت الهی بوده قابل احترام است « نه هر فعلی که از فرد صادر شود » بلکه فعلی در مسیر اطاعت خدا بودن.

از این رو می بینید خیلی الان در همین « اوضاع کرونائی» آدم هایی هستند که دستشان بدهنشان می رسد « البته این حرف عمومیت ندارد چه بسا ضعیفانی نیز بودند و هستند که....» اما فعلا اشاره به بی نیازانی است که از ثروت حلالی که خدا بهشان داده به مردم آسیب دیده کمک می کند و این طور عقلشان کار می کند، که می گویند: خدا که به من پولش را داده بگذار من هم بعضی از آدم ها را دستشان را بگیرم.!

2 - اگر بجای اطاعت، آن دو نعمت در مسیر خلاف بکار رود. یعنی غضب بر عقل غلبه کند. کار انسان بجایی می رسد که، در ردیف حیوانات « بل هم اضل» قرار می گیرد.

مثل بعضی که از این ظرفیت؛ بهره معکوس برده و می برند، یعنی استفاده معکوس می کنند، می شوند مثل شمربن ذی الجوشین و ...

چنانچه بعضی الآن نیز پیدا می شوند در همین اوضاع  کرونایی و ... بسا پیش آمده، که افرادی دنبال کاسبی هستند، مثلا یک انبار احتکاری دستکش و ماکس پیدا شد، وقتی پی گیر شدند، دیدند طرف رفته زیارت یعنی نانشان را می زند تو مشکلات مردم و می خورند و دنبال ثروت اندوزی اند.

نتیجه : به جفتشان خدا، عقل و بستر ابزار انتخاب، داده یکی آن طور بکار می گیرد یکی اینطور.

در ادامه مقدمه راجع به (ضرورت آشنایی با تاریخ) سخنی از

« فردریک هگل» بخوانید: 

ایشان در علت عقب افتادگی جامعه می گوید:

درسی که تاریخ به ما می دهد این است که ملت ها و دولت ها هیچ گاه چیزی از تاریخ نیاموخته و درسی از آن نگرفته‌اند.

اشاره دارد به این آیات شریفه: وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُم ‏

(سوره بقره ایه ‏225)

خداوند شما را به خاطر آنچه دل هاى شما کسب کرده، (و سوگندهایى که از روى اراده و اختیار، یاد مى‏ کنید،) مؤاخذه مى‏ کند.

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ و وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها و کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَة  سوره مدّثر آیه 38

هر کسى گرفتار عمل خویش است.

أطیب البیان فی تفسیر القرآن    ج‏14    112

البته اگر مصلحت تغییر کند خداوند هم تغییر می دهد

إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ ( سوره رعد آیه 11).

أطیب البیان فی تفسیر القرآن    ج‏10    530 

پس از مقدمه برویم سراغ اصل مطلب:

بخش اول:اهمیت آگاهی از تاریخ

یکى از امتیازات اسلام به ‏طور کلى توجه دادن به تاریخ است که به منزله یک لابراتوارى است براى تجارب اجتماعى، و بالاخص راجع به رسول اکرم دستور مطالعه عمیق در تاریخ زندگى آن حضرت داده شده و تأسى واجب شمرده شده است که:

لقد کان لکم فى رسول اللَّه اسوة حسنة ....

یادداشت‏های شهید مطهری    ج‏9    108

از این رو دانشمند محترم « جورج سانتایانا» می گوید:

آنان که گذشته را به خاطر نمی آورند محکوم به تکرار آنند.

اشاره دارد به آیه شریفه:

« إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ» سوره  قصص آیه 56.

تو نمى ‏توانى کسى را که دوست دارى هدایت کنى ولى خداوند هر کس را بخواهد هدایت مى‏ کند و او به هدایت یافتگان آگاه تر است!

و البته حفظ ایمان نیز بدست خدا است اگر آنى خداوند بنده را بخود واگذارد واى بحال اوست.

بخش دوم:ماهیت شناسی تاریخ

تاریخ، تابلویی است که نشان دهنده جرم ها و بدبختی های انسان است.

ولتر

اشاره دارد به آیه شریفه: « فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنَّا نَسِیناکُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏» (سوره سجده آیه14)

پس بچشید طعم آتش دوزخ را بواسطه فراموش کردن شما لقاء این روز را، بدرستى که ما فراموش کردیم و واگذاردیم شما را و بچشید عذاب همیشگى را بواسطه آنچه بجاى مى ‏آورید)

در باره ماهیت و آنچه در تاریخ وجود دارد،جان سیلی می گوید:

تاریخ، سیاست گذشته و سیاست، آینده است.

در این زمینه در منابع دینی راجع به موضوع « سرزنش دنیا طلبی»؛ مطالب بسیار آموزنده ای وجود دارد مراجعه شود.

تاریخ چکیده سرگذشت های بی‌شمار است. توماس کارلایل

این سخن اشاره دارد به لزوم آشنایی با « علم روانشناسی و جامعه شناسی» که آموزه های دینی به بسیاری از آن ها اشاره دارد.

این مطلب نیز می تواند اشاره داشته باشد به آیه شریفه: « الا ما رحم ربی» که از قول حضرت یوسف (ع) نقل شده و نیز به تاریخ پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) می توان اشاره داشت که قسمتی از آن را در ذیل می خوانید: اعلامیه «قریش»

سران قریش، از نفوذ پیشرفت حیرت‌انگیز آیین یکتاپرستی، سخت ناراحت بودند و در فکر چاره و راه حلی بودند. اسلام آوردن امثال «حمزه»، تمایل جوانان روشن دل «قریش» و آزادی عملی که در کشور «حبشه» نصیب مسلمانان شده بود، بر حیرت و سرگردانی حکومت وقت افزوده بود و از اینکه از نقشه‌های خود بهره‌ای نمی‌بردند، سخت متأثر بودند. از این‌رو به فکر نقشه دیگری افتاده و خواستند با «محاصره اقتصادی» که نتیجه آن بریدن رگ‌های حیاتی مسلمانان بود، از نفوذ و پخش اسلام بکاهند و پایه‌گذار و هواداران آیین خداپرستی را در میان این حصار، خفه سازند.

بنابراین، سران قریش عهدنامه‌ای به خط «منصور بن عکرمه» و امضای هیئت عالی قریش نوشتند و در داخل کعبه آویزان و سوگند یاد کردند که ملت قریش تا دم مرگ طبق مواد زیر رفتار کنند:

1. همه گونه خرید و فروش با هواداران «محمد» تحریم می‌شود.

2. ارتباط و معاشرت با آنان اکیدا ممنوع می‌گردد.

3. کسی حق ازدواج با مسلمانان را ندارد.

4. در تمام پیشامدها باید از مخالفان «محمد» طرف‌داری کرد.

متن پیمان با مواد یاد شده به امضای تمام متنفذان «قریش» جز «مطعم بن عدی» رسید و با شدت هرچه تمام‌تر اجرا شد. یگانه حامی پیامبر، «ابو طالب» از عموم خویشاوندان (فرزندان هاشم و مطلب) دعوتی کرد و یاری پیامبر را بر دوش آنان نهاد و دستور داد که عموم «فامیل» از محیط «مکّه» به درّه‌ای که در میان کوه‌های مکّه قرار داشت و به «شعب ابی طالب» معروف بود و دارای خانه‌های محقر و سایبان‌های مختصری بود، منتقل شوند و در آنجا سکنا گزینند و از محیط زندگی مشرکان دور باشند. همچنین، برای جلوگیری از حمله‌های ناگهانی «قریش» در نقاط مرتفع افرادی را برای دیده‌بانی گماشت تا آن‌ها را از هرگونه پیشامد باخبر سازند.

سیره ابن هشام، ج 1، ص 350؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 78. این پیمان در شب اول سال هفتم «بعثت» بسته شد.

این محاصره سه سال تمام طول کشید، فشار و سخت‌گیری به حد عجیبی رسید.

ناله جگرخراش فرزندان «بنی هاشم» به گوش سنگ دلان «مکّه» می‌رسید، ولی در دلشان چندان تأثیر نمی‌کرد. جوانان و مردان با خوردن یک دانه خرما در شبانه روز زندگی می‌کردند. گاهی یک دانه خرما را دونیم می‌کردند. در تمام این سه سال، فقط در ماه‌های حرام- که امنیت کامل در سرتاسر شبه جزیره حکم فرما بود- بنی هاشم از شعب بیرون آمده و به دادوستد مختصری اشتغال می‌ورزیدند، سپس به داخل دره رهسپار می‌شدند. پیامبر گرامی نیز، فقط در همین ماه‌ها توفیق نشر و پخش آیین خود را داشت. عمال سران قریش، در همین ماه‌ها با آزارشان، فشار اقتصادی آنان را به گونه‌ای فراهم می‌کردند، زیرا غالبا بر سر بساطها و فروشگاه‌ها حاضر می‌شدند و هر موقع مسلمان‌ها می‌ خواستند چیزی بخرند، فورا آن را به قیمت گران‌تری می‌خریدند و از این راه قدرت خرید را از آنان سلب می‌کردند.

در این میان، «ابو لهب» پافشاری بیشتری می‌کرد. او در میان بازار فریاد می‌کشید و می‌گفت: مردم! قیمت اجناس را بالا ببرید تا از پیروان محمد قدرت خرید را و برای تثبیت قیمت، اجناس را گران‌تر خریداری می‌کرد. از این رو همیشه عقربه ارزش در یک افق بالاتری گردش می‌ کرد.

وضع رقت‌بار بنی هاشم در شعب‌

فشار گرسنگی به حدی رسیده بود که «سعد وقاص» می‌گوید: شبی از میان درّه بیرون آمدم، در حالی که نزدیک بود تمام قوا را از دست بدهم. ناگهان پوست خشکیده شتری را دیدم، آن را برداشتم و شستم و سوزاندم و کوبیدم، بعد با آب مختصری خمیر کرده و از این طریق سه روز به سر بردم.

جاسوسان «قریش» در تمام راه مراقب بودند که مبادا کسی خوارباری به «شعب ابی طالب» ببرد، ولی با این کنترل کامل، گاه‌بیگاهی، «حکیم بن حزام» برادرزاده «خدیجه» و «ابو العاص بن ربیع» و «هشام بن عمر» نیمه شب‌ها مقداری گندم و خرما بر شتری حمل کرده و تا نزدیکی «شعب» می‌آوردند. سپس افسار آن را دور گردنش می‌پیچیدند و رها می‌کردند و گاهی همین مساعدت موجب گرفتاری آنان می‌شد.

روزی «ابو جهل» دید، «حکیم» مقداری خواربار بر شتری حمل کرده و راه درّه را پیش گرفته است. وی سخت برآشفت، و گفت: باید تو را پیش قریش ببرم و رسوا کنم. کشمکش آن‌ها به طول انجامید. «ابو البختری» که از دشمنان اسلام بود، عمل «ابو جهل» را تقبیح کرد و گفت وی غذا برای عمه خود «خدیجه» می‌برد؛ تو حقّ ممانعت نداری، حتی به این جمله هم اکتفا نکرد و او را لگدمال کرد.

شدّت عمل «قریش» در اجرای عهدنامه، ذره‌ای از صبر و بردباری مسلمانان نکاست. سرانجام، ناله جان‌گداز فرزندان و کودکان و وضع رقّت‌بار عموم مسلمانان گروهی را تحت تأثیر قرار داد و از امضای عهدنامه سخت پشیمان شدند و به فکر حل قضیه افتادند.

روزی «هشام بن عمر» پیش زهیر بن ابی امیّه- که نوه دختری عبد المطلب بود- رفت و چنین گفت: آیا سزاوار است که تو غذا بخوری و بهترین لباس‌ها را بپوشی، اما خویشاوندان تو برهنه و گرسنه به سر ببرند؟ به خدا سوگند، هرگاه تو درباره خویشاوندان «ابو جهل» چنین تصمیمی می‌گرفتی و او را برای اجرایش دعوت می‌کردی، هرگز تسلیم تو نمی‌گشت. «زهیر» گفت: من یکه و تنها نمی‌توانم، تصمیم قریش را بشکنم، ولی هرگاه کسی مرا همراهی کند، باشد، من عهدنامه را پاره می‌کنم.

«هشام» گفت: من با تو همراهم. وی گفت: شخص سومی را با ما همراه ساز. وی برخاست و به سراغ «مطعم بن عدی» رفت و گفت: هرگز تصور نمی‌کنم تو راضی شوی، دو گروه (بنی هاشم و بنی عبد المطلب) از فرزندان «عبد مناف» که تو نیز افتخار انتساب به آن خانواده را داری، جام مرگ بنوشند. گفت: چه کنم از یک فرد کاری ساخته نیست. وی پاسخ داد: دو نفر دیگر هم با تو همراه است و آن دو نفر عبارتند از:

من و زهیر. «مطعم» پاسخ داد که باید کسان دیگری نیز با ما همکاری کنند. از این نظر، هشام جریان را به ترتیبی که با «مطعم» در میان گذاشته بود، با «ابی البختری» و «زمعه» در میان نهاد و آنان را برای همکاری دعوت کرد و قرار گذاشتند که همگی بامدادان در مسجد حاضر گردند.

جلسه قریش، با شرکت زهیر و گروهی از هم‌رازان او منعقد گردید. وی مهر خاموشی را شکست و گفت: امروز، قریش باید این لکّه ننگین را از دامن خود پاک گرداند. باید امروز این نامه ظالمانه پاره شود، زیرا وضع جگرخراش فرزندان هاشم همه را ناراحت کرده است.

«ابو جهل» در آن میان گفت: این مطلب هرگز عملی نیست و پیمان «قریش» محترم است. از آن طرف «زمعه» به یاری زهیر برخاست و گفت: باید پاره شود و ما از آغاز راضی نبودیم. از گوشه دیگر، عده‌ای نیز که خود خواهان شکسته شدن این پیمان بودند، سخنان زهیر را تأیید کردند. ابو جهل احساس کرد که مطلب جدّی است و قبلا توطئه‌ای شده است و این گروه در غیاب وی تصمیم قاطع گرفته‌اند. از این‌رو، کوتاه آمد و ساکت نشست. مطعم فورا از فرصت استفاده کرد و به محلّ «صحیفه» (نامه‌ای که پیمان در آن نوشته بود) رفت تا آن را پاره کند، دید موریانه ورقه را خورده و فقط از آن کلمه «باسمک اللّهمّ»- که قریش نامه‌های خود را با آن آغاز می‌نمودند- باقی مانده است.

 سیره ابن هشام، ج 1، ص 374 و تاریخ طبری، ج 2، ص 79.

ابو طالب، آن روز جریان را از نزدیک می‌دید و منتظر ختم جریان بود. وی پس از آن‌که کار یک‌سره گردید، جریان را حضور برادرزاده خود معروض داشت و با تصمیم و مشورت ابو طالب، گروه پناهنده به شعب، بار دیگر به منازل خود بازگشتند.

برخی می‌نویسند: پیامبر، ابو طالب و خدیجه، در این مدت محاصره تمام دارایی خود را از دست داده بودند. ناگهان پیک وحی نازل شد و گزارش داد: موریانه تمام آن پیمان را که قریش نوشته و مهر کرده بودند خورده است، جز جمله نخست آن «باسمک اللّهم» که بر جای خود باقی است.

رسول گرامی «ابو طالب» را از این امر آگاه ساخت و هر دو نفر با گروهی از «شعب» بیرون آمدند و در کنار کعبه نشستند. در این موقع دور «ابو طالب» را گرفتند و به او گفتند: آیا وقت آن نرسیده است که خویشاوندی خود را با ما به یادآوری و از حمایت برادرزاده‌ات دست برداری؟

ابو طالب رو به آنان کرد و گفت: عهدنامه را بیاورید. آنان عهدنامه را آوردند، در حالی که مهرها بر آن باقی بود. ابو طالب گفت: آیا این همان عهدنامه‌ای است که همگی نوشته‌اید؟ گفتند: آری. گفت: آیا کسی به آن دست زده است؟ گفتند: نه. گفت:

برادرزاده من از طرف پروردگار خویش خبری دریافت کرده است؛ اگر سخنش راست باشد از کار خود دست برمی‌دارید؟ گفتند: آری. گفت: اگر سخنش دروغ باشد من نیز او را تحویل شما می‌دهم تا او را بکشید. قریش به تصدیق ابو طالب برخاسته و گفتند: از در انصاف وارد شده‌ای. گفت: برادرزاده من می‌گوید که موریانه، عهدنامه را خورده است. آن‌گاه مهر عهدنامه را شکستند، دیدند موریانه همه را، جز نام خدا خورده است. این کار نه تنها مایه هدایت آنان نگشت، بلکه سبب شد که بر عناد خود بیفزایند و سرانجام بنی هاشم به شعب بازگردند «1» و تا مدتی که محاصره باقی بود و «هشام» آن را نقض نکرده بود، در آنجا بمانند.

پس از نقض پیمان، ابو طالب اشعاری در تمجید این عمل (پیمان بی‌مهری) سرود که همه را ابن هشام آورده است. «2»

این‌ها نمونه‌هایی از واکنش‌های ظالمانه قریش، در برابر دعوت رسول گرامی بود؛ البته هرگز نمی‌توان به صورت قطعی ادّعا کرد که این واکنش‌ها به همین ترتیب صورت گرفته است که ما در اینجا نگاشته‌ایم، ولی از مراجعه به تاریخ می‌توان چنین ترتیبی را به دست آورد، بالاخص که یادآور شدیم مسأله پایان یافتن محاصره اقتصادی در نیمه رجب سال دهم بعثت اتفاق افتاد.

(1). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 19؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 61 و الطبقات ابن سعد، ج 1، ص 208، 210.

(2). سیره ابن هشام، ج 1، ص 374- 380.

برگرفته از فروغ ابدیت،آیت الله جعفر سبحانی،از ص:341تا ص: 346

بخش سوم: ضرر بی توجهی و فراموش کردن تاریخ

نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت پاک‌ کردن‌ حافظه آن است. سقراط

چه رنج ها که تحمل نکردند؟

جریان ام جمیل زوجه ابولهب عموی پیامبر (ص) بود روزها می رفت خار مغیلان از جمع می‌کرد شب سر راه رسول الله (ص) می ریخت صبح که حضرت بیرون می رفت خوارها مبارک حضرت را مجروح می کرد.

از این رو سوره « تبت یدا ابی لهب» در مذمت آن زن و شوهر نازل شد. خلاصه داستان قبلی (اعلامیه «قریش»)

اهل مکه در دارالنوه جمع شدند و شورا کردند کاغذی نوشتند مهر کردند و هم عهد شدند که با بنی هاشم معامله نکنند، اموال آنها را غارت کنند، مگر آنکه پیامبر (ص) را به ما تحویل بدهند یا بکشند.

حضرت ابوطالب پدر امیر مؤمان علی (ع) متجاوز از دو سال پیامبر (ص) را با جمعی از بنی هاشم و مسلمانان در بیرون شهر مکه و در میان کوه محافظت می کرد  و کسی جرأت نمی کرد به آنها آن ها آب و نان بفروشد،

به طوری بر مسلمانان سخت شده بود که شب ها  از صدای ناله گرسنگی بچه ها خواب نداشتند حتی ریشه علف (مواد عذایی غیر معمول) می‌خوردند و بعضی ها دلشان می سوخت شتری را از آذوغه بار می‌کردند و شب‌ها نزدیک شعبه ابوطالب رها می کردند، ناراحت بودند، منتها از ترس ابوجهل چاره‌ای نداشتند.

نمونه‌ای از امداد رسانی الهی

روزی رسول خدا به عمویش ابوطالب فرمود: که خداوند خبر داده، موریانه نوشته ها و نامه قریش را خورده مگر نام خدا را، ابوطالب نزد کفار قریش آمد و گفت محمد (ص) چنین می‌گوید: آن عهد نامه را بیاورید اگر دروغ باشد ما هم به محمد (صلی الله علیه و آله) کمک نخواهیم کرد.

عهدنامه را از کعبه بیرون آوردند، دیدن چنین است که محمد (ص) گفته، قراردادی نیست و چیزی جز نام خدا باقی نمانده است.

دستور دادند محمد (ص) را از شعب بیرون بیاورید به او بگویید کاری به شما نداریم و از معاهده ابوجهل بیزاریم. آنگاه پیامبر (ص) و یارانش از شعب بیرون آمدند و یک ماه بعد ابوطالب از دنیا رفت در همان سال همسر پیامبر (ص) خدیجه سلام الله علیها نیز از دنیا رفت.

حضرت آن سال را « عام الحزن» نام نهاد و بعد از آن مردم حضرت را اذیت می کردند.

روزی حضرت حمزه به شکار رفته بود که کفار قریش آمدند خانه رسول الله (صلی الله علیه و آله) و آن حضرت را اذیت و آزار کرده‌اند، وقتی که حمزه از شکار برگشته بود، خسته و گرسنه جریان چنین است، کمان را برداشته در خیابان ابوجهل را دید آنچنان بر سر زد وقتی ناله و التماس او را شنید او را رها کرد.

از این نمونه نکته های تاریخی کم نیست باید به این مطلب رسید که خدا انسان های مؤمن را تنها و رها نساخته بلکه به موقع به آنان امداد رسانی نیز می‌کند. برگرفته از کشکول جلالی

بخش چهارم: در سختی ها وظیفه چیست؟

پیرامون مسئله خوف و رجا و موفقیت خدا پرستان و نابودی کفار ژان «ژاک روسو»: می گوید:

تاریخ، عبارت از آن است که از بین چندین دروغ آن را که به حقیقت نزدیک تر است برگزینید.

اشاره دارد به آیه شریفه: «وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ» حشر آیه 2.

اینجاست که قرآن به یاری بندگان نیک آمده و توصیه به عبرت گرفتن از سرگذشت پیشینیان فرموده :

نمونه اتفاقات در تاریخ

وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ :

از ترس قتل و اسیرى باین جلاء وطن تن در دادند.

یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ آن جماعتى که از آنها فرار کردند دیوارهاى حصون خود را شکافتند و فرار کردند و بیهود خیبر ملحق شدند.

وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ مسلمانان وارد حصون آنها شدند و حصون آنها را در هم کوبیدند.

فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ  که خداوند چه نحوه دین اسلام را نصرت مى‏کند و دشمنان را سرکوب مى‏ فرماید.

أطیب البیان فی تفسیر القرآن    ج‏9    152

نکته بسیار مهم اینکه: به نظر می رسد: اینکه خداوند تقریبا یک چهارم آیات قرآن را اختصاص داده اشاره به آیات الهی ؛ هدفش بعد از آیه هشدار، چهر آیه بعدی که ذکر می شود، باشد. چرا که، می فرماید:

وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ

سوره عنکبوت آیه 43

اینها مثال هایى است که ما براى مردم مى‏زنیم، و جز دانایان آن را درک نمى ‏کنند.

ِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (سوره حشر آیه 21)

 اینها مثال هایى است که براى مردم مى‏زنیم، شاید در آن بیندیشید!

وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (سوره بقره 73) شاید اندیشه کنید!»

لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (سوره  بقره‏52) شاید شکر (این نعمت را) بجا آورید.

ِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (سوره بقره 21) تا پرهیزکار شوید.

َ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (سوره بقره 150) شاید هدایت شوید!

خاک قارون را چو در فرمان رسید

با زر و تختش به قعر خود کشید  مولوی

در این مورد هم استاد دکتر رفیعی می گوید:

امام علی (ع) در کلمه 351 قصار نهج عبارت عجیبی دارند می فرمایند: «عند تناهی الشده تکون الفرجه»

همه سختی ها یک زمانی دارد. تمام که شود گشایش می آید

وقتی بلا و سختی رسید به نقطه اوج فرج می آید همان که قرآن دارد: « ان مع العسر یسرا» کربلا تمام شد جنگ احد و ... فرمود هر سختی یک پایانی دارد « پایان شب سیه سفید است» حال انسان چه باید بکند انسان یک وظیفه دارد قبلش دو آیه بقره 254 در باره جنگ خندق که مشرکین می آمدند به مدینه حمله کنند احزاب یعنی حزب ها این تهدیدی بود فرمود: دور مدینه را گودال بکنند که دشمن نتواند عبور که مسلمانان نا امید بودند نکند عبور کنند این آیه آمد « لما یاتکم مثل الذین من قبلکم» شما قصه گذشتگان را نخواندید تاریخ را نخواندید که حضرت زکریا را بین درخت گذاشتند و به شهادت رساندند. حضرت یوسف را درچاه انداختند حتی دارد یک روز 70 پیامبر را کشتند کار به جائی رسید که آدم های خوب حتی انبیا می گفتند « متی نصر الله» ببخشید اینطور سخن می گویم. خدا ما را سر کار گذاشته آیه آمد « الا ان نصر الله قریب». (دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد).

آیه بعد سوره یوسف آیه 100 می گوید بقدری کار بر انبیا سخت که به مرز ناامیدی می رسیدند یأس مال پیامبران نیست حتی « اذ استیأس الرسل» این غیر یاس است « و ظنوا انهم قد کذبوا» همه چیز تمام شده « جاء نصرنا» وقتی تمام شد « پایان شب سیه سفید است» یا وقتی قوم حضرت موسی (ع) رسیدند به دریا از یک طرف فرعون پشت سرشان بود از سوی دیگر جلوشان دریا بود گفتند: ما را دربدر بیابون کردی نون و آبی داشتیم ... فرمود « ان الله معنا» خطاب شد عصایت را بزن بدریا؛ هرگز فکر چنین اتفاقی را نمی کردند. امروز هم همان خدا هنوز هست عوض نشده. حضرت مریم دختر پاک. خدا خواست بدون شوهر فرزند دار شود؛ البته سخت بود مردم می گفتند: دختر عمران و فساد، ناراحت بود گفت: ای کاش زمین دهان باز می کرد و این حرفا رو نمی شنیدم، یکدفعه عیسی در گهواره سخن گفت « انی عبد الله» کی این را فکر می کرد. یا حضرت یوسف و زلیخا. داشت دامن یوسف را می گرفت. یک بچه گفت اگر لباس از پشت پاره شده ... الخ.

شیوه جلب الطاف خفیه الهی

مردی آمد به امیرالمومنین (ع) عرض کرد خیلی گرفتارم.

«عن بعض الشیعة، قال: انّ أعرابیاً قصد أمیر المؤمنین علیاً (ع) فقال: إنّی لذو محن فعلّمنی شیئاً أنتفع به،

حضرت فرمود: فقال: یا أعرابی إنّ للمحن أوقاتاً ولها غایات، فاجتهاد العبد فی محنته قبل إزالة الله تعالى إیّاها یکون زیادة فیها لقوله تعالى: {إِنْ أَرَادَنِیَ اللهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِی بِرَحْمَة هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ} (1)

 لکن استعن بالله واصبر واکثر من الاستغفار فإنّ الله عزّ وجلّ وعد الصابرین خیراً کثیراً، وقال: {اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّاراً * یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَاراً} (2) فانصرف الرجل،

یعنی صبر و استغفار سختی ها را کم می کند

معرفی کتاب برای خواندن داستان

کتاب الفرج بعد الشده که زمان شیخ مفید زمان حکومت عضد الدوله دیلمی هزار سال قبل نوشته شده است.

عضد الدوله دیلمی  و ... اینها 100 سال خدمت به شیعه کردندآل بویه این دروازه قرآن شیراز کار اوست قرن چهارم زمان مفید حرم های ائمه حرم امام علی صحن کربلا کاظمین عاشورا را تعطیل اذان علی ولی الله  شیخ مفید هم در بغداد می آمد کمکشان یکی عالمان آن زمان که آنجا زندگی می کرد

مؤلف این کتاب (فرج و گشایش بعد از سختی) شخصی است به نام کروخی در این کتاب 500 داستان از فرج هایی که خدا تو زندگی ها  ایجاد کرده دارد. خودش می گوید: این کتاب را نوشتم تا مردم را با بعضی از سختی آشنا شوند و ناراحت نباشند..

سختی های زندگی تمام میشه

این سختی های زندگی تمام میشه ولی مهم مهارت برخورد سختی با مشکلات است.  دو داستان

یکی مناسب است با مجالس عزاداری بر مصیبت های بزرگ مثل مجالس شهدایی از قبیل شهادت شهید سلیمانی و شهدای هواپیمای اوکراینی که اتفاق افتاد که همه ناراحت شدند و رهبر انقلاب دام عزه نیز پیام دادند، خیلی سخت بود.

پسر جوان معاذبن جبل صحابی ویژه پیامبر (ص) از دنیا رفت. پدرش خیلی بی تابی می کرد رسول خدا یک نامه آرام بخش به او نوشت: اعظم الله اجورک انشاء الله خدا بهت اجر و صبر بدهد؛ همه ما و اموالمان و فرزندانمان امانت خداست مال ما که نیستند این ها مواهب الهی است هر کسی تا یک تاریخی می مانند.

مصیبتت را دوتا نکن.!

« وَ احْتَسَبْتَ فَلَا تَجْمَعَنَّ عَلَیْکَ مُصِیبَتَیْنِ فَیَحْبَطَ لَکَ أَجْرُکَ وَ تَنْدَمَ عَلَى مَا فَاتَکَ فَلَوْ قَدِمْتَ عَلَى ثَوَابِ مُصِیبَتِک‏ 

مسکن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد  ص 118  

اول: یک مصیبت ناسپاسی و جزع و فزع هم می شود گناه دیگری به نام ناشکری که گناه است. دوم : جزع اعصابت بهم می ریزد

قضیه فوت فرزند آیه الله گلپایگانی (ره)

آیه الله گلپایگانی سال مهر 57 اوج انقلاب در طبس زلزله ای شد با اجازه پدرش رفت برای کمک به آنها، در تصادف از دنیا رفت، پای ضریح طرف زیارتگاه زن ها در حرم حضرت معصومه (س) دفن است پدرش می آمد سر قبرش. عده ای از وعاظ تهران برای تسلیت گفتند ما دعا می کنیم که مهرش را در دل شما کم کند تا کمتر رنج ببرید. فرمود: دعا کنید مهرش بیشتر شود تا با صبرش ثواب بیشتر برم. حتی نمازش را هم خود آقا خواند این صبر می شود .

مهارت کنار آمدن با مشکلات

عثمان بن مضئون از اصحاب خواص پیامبر است پسرش که مرد. داخل خانه خودش را حبس کرد « اتخذ داره مسجدا» زنش نزد پیامبر (ص) آمد گله کرد زن و بچه دارد پیامبر (ص) آمدند فرمودند: می دانی بهشت هفت در دارد؛ مصیبت دیده؛ از همه درها می تواند وارد شود « لمن صبر منکم و احتسب» این ها را تطیبقش کنیم با وضع خود و .. تا بیش از ... رنج نبریم و ...

البته برای کنار آمدن با سختی ها توصیه هایی شده که در جای خودش ذکر شده و می شود.

از جمله : مقایسه تاریخ ها است که از عوامل آرام بخشی است

نمونه این بخش را، با زبان ساده و بطور خلاصه از کتاب کشکول جلالی در بخش چهارم: یعنی « ضرر بی توجهی و فراموش کردن تاریخ» خواندیم: و مفصل آن که تاریخی مستند است از کتاب فروغ ابدیت از نظر شریفتان گذشت. 

دکتر رفیعی می فرمود : بلاخره دوران محرومیت که برای جامعه سختی ها و ... این بیماری کرونا که دنیا را تحت تأثیر قرار داد تمام می شود.

بعضاً در زندگی، سختی های مشترک و متفاوت وجود دارد:

مثل فقدان امام زمان (عج) در جامعه و غیبت و مثل گرانی.

اما بعضی سختی ها فردی است: مثلا یکی غم مرگ فرزند دارد و...

هر دو ممکن است بگویند چرا ما:

پاسخ این است که؛ به فرموده قرآن : دنیای بی سختی نمی شه « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ» (سوره بلد آیه 4) ».

ما انسان را در رنج آفریدیم (و زندگى او پر از رنج هاست)!

یا چنانچه امام علی (ع) فرمود:

«دار بالبلاء محفوفه». دنیا پیچیده به مشکلات است.

در مزاح ها آمده

کسی به دوست گرفتارش می گفت: سختی نبینی؛ امام علی (ع) فرمود: « دعوته بالموت» یعنی گفتی الهی بمیری بعد فرمود: دنیا بی بدی و سختی نمی شود حتی در مثل معروف که می گویند « غم آخرت باشه» یعنی مرده بعدی خودت باشی؟ چرا که امکان ندارد در دنیا غم آخر باشد غیر این.

پیام این نوشتار:

اکنون از فرصت طلایی تعطیلی کرونا خوب استفاده کنیم هر چند:

 تاریخ، تکرار بی پایان خطاهای زندگی است. لورنس دورل

که اشاره دارد به آیات شریفه: «وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً »

انسان، بسیار ناسپاس است! (سوره اسرا آیه 67)

«ِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولا»ً (سوره اسرا آیه 11)

و انسان، همیشه عجول بوده است!

«ٍ وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلا» (سوره کهف آیه 54)

ولى انسان بیش از هر چیز، به مجادله مى‏ پردازد!
با این حال عزیزان اگر حرف شنو بوده و به گفته های قبلی ما؛ که از فرصت تعطیلی به مناسبت کرونا؛ خوب استفاده کنید، عمل کرده بودید. الان می‌توانستید مطالب زیادی به این نوشتار اضافه کنید تا بجا در موارد پیش رو استفاده کنید.و اگر این توفیق را نداشتید، اکنون نیز مواظب باشیم، اشتباه گذشته خود را تکرار نکنیم یعنی فرصت ها را از دست نداده و دست به قلم و نوشت ابزار شویم که « الفرصة تمر مر الصحاب» فرصت مثل تیر از کمان فرار می کند و ما هستیم و « یوم الحسرة» .

و نکته آخر شب عید است لطیفه ای نیز بخوانید و به ما دعا کنید.!

پاسخ کوبنده امام علی (علیه السلام) به یهودی

روزی یک یهودی به سید اوصیاء و وارث انبیاء حضرت علی (علیه السلام) گفت: چه شده شما (مسلمانان) را که هنوز بیست و پنج سال از رحلت پیامبرتان نگذشته بود که با یکدیگر جنگ و کشتار کردید؟

امام علی (علیه السلام) فرمود: و اما شما که هنوز رطوبت پاهایتان (که از رود نیل گذشتید) خشک نشده بود، گفتید: یا موسی اجعل لنا الها کما لهم آلهه اعراف/ 138.

منابع مورد استفاده در این مجموعه عبارتند از:

کتاب های 1 - فروغ ابدیت آیت الله سبحانی دام عزه 2 - بهشت اندیشه ها تألیف: غلامی 3 – کشکول جلالی و...در بخش فضای مجازی اطلاع رسانی های جمکران و ...

در پایان دست به دعا برداشته برای سلامتی امام زمان (عج) دعا کنیم

برای سلامتی امام زمان (عج) صلوات.

والسلام خادم موحدان عالم مرتضوی

برچسب ها:

  • نیاز آشنایی با تاریخ گذشته و آنچه در حال می گذردx
  • انتخاب راه در اوضاع کرونائیx
  • نمونه‌ای دیگر از امداد رسانی خداوندx
  • ضرر بی توجهی و فراموش کردن تاریخx
  • در سختی ها وظیفه چیست؟x
  • عبرت‏ گیری و پند گرفتن از تاریخx
  • نمونه اتفاقات نقل شده از تاریخ در قرآنx
  • زمان سختی ها که تمام شد گشایش می آیدx
  • مهارت کنار آمدن با مشکلاتx

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۹ ، ۰۲:۵۷
فرهنگسازان حجة ابن الحسن (عج)

عبرت گیری مهمترین هدف مراجعه به تاریخ

بر هیچ انسان مدبر و فکوری پوشی نیست که یکی از مهمترین ثمره های تاریخ عبرت، گرفتن از سرگذشت پیشینیان می باشد.

قرآن کریم پس از نقل حوادث تلخ و شیرین زندگی انبیای الهی (علیهم السّلام) می فرماید:

«لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ »؛ سوره یوسف آیه 111

همانا داستان های زندگی آنان، مایه عبرت صاحبان عقل و خرد می باشد.»

سفارش به عبرت‏ گیری و پند گرفتن از تاریخ

عن رسول الله (ص) : اعتَبِروا؛ فَقَد خَلَتِ المَثُلاتُ فیمَن کانَ قَبلَکُم. کنزالفوائد: 2/ 3

عبرت گیرید، که در میان (تاریخ) پیشینیان شما درس‏هاى عبرت است.

امیر مؤمنان علی علیه السّلام در این باره می‌فرمایند:

«... و وعظتم بمن کان قبلکم و ضربت الامثال لکم و دعیتم الی الامر الواضح، فلا یصمّ عن ذلک الّا اصمّ و لا یعمی عن ذلک الا أعمی، و من لم ینفعه الله بالبلاء و التجارب لم ینتفع بشی‌ء من العظمة».

نهج البلاغه، خطبه 176.

«پس شما در امور و حوادث روزگار تجربه آموختید، و از تاریخ گذشتگان پند گرفتید، مثل‌ها برای شما زده‌اند، و به امری آشکار دعوت شده‌اید، جز ناشنوایان کسی ادعای نشنیدن حقّ را ندارد، و جز کوران و کور دلان کسی ادّعای ندیدن واقعیّت ها نمی‌کند، کسی که از آزمایش ها و تجربه‌های خدادادی سودی نبرد از هیچ پند و اندرزی سود نخواهد برد.»

همچنین آن حضرت در وصیت خود به فرزند بزرگوارش امام حسن علیه السّلام می‌فرماید:

«یا بنیّ انیّ قد انبأتک عن الدّنیا و حالها و زوالها و انتقالها و أبنأتک عن الاخرة و ما اعدّ لأهلها فیها و ضربت لک فیهما الامثال لتعتبر بها و تحذو علیها»  نهج البلاغه، نامه 31.

«ای پسرم! من تو را از دنیا و تحوّلات گوناگونش و نابودی و دست به دست گردیدنش آگاه کردم و از آخرت و آنچه برای انسانها در آنجا فراهم است اطلاع دادم و برای هر دو مثالها زدم تا پند پذیری، و راه و رسم زندگی بیاموزی.»

برکات آشنایی با تاریخ

نمونه ای از این برکات : تاریخ، انسان ها را عاقل، شاعران را بذله گو، ریاضی را دقیق، دانش طبیعی را عمیق، اخلاق را موقر و منطق و بیان را قادر به استدلال می سازد.  فرانسیس بیکن

هر کس که تاریخ بداند هم در گذشته زندگی می کند هم در زمان حال.

آلفرد روز نبرک

می تواند اشاره داشته باشد به داستان دانشمند همراه حضرت یونس (ع) که در بین مردم ماند و به آنها کمک کرد تا به سوی حق برگردند.

علت اصلی پیروزی و ناکامی ها

بنابراین، هرچند مطالعه تاریخ، امری است آسان و شیرین ، اما شخص خردمند همواره با دقت تیزبینی خاصی ، تاریخ اقوام پیشین را مطالعه می نماید و علت پیروزی و ناکامی ایشان را ریشه یابی می نماید تا از آن ها درس عبرت گرفته و در چالش ها و بحران های زندگی ، چراغی باشد روشنگر راهش .

اولین داستان پردازعالم خود پروردگار عالمیان است و انبیا برترین نماد این قصه های عالم بودند و پس از قصه حضرت آدم (ع) پرماجرا ترین قصه این بزرگواران مربوط به پیامبر خاتم حضرت محمد بن عبدالله و خاندان گرامی اش است .

صفحات تاریخ را که ورق می زنیم ، به فصلی می رسیم که انسان را سخت متأثر می کند و به تأمل وا می دارد!

از این رو ابتدا ما به تاریخ پیامبر اکرم (صلوات الله و سلامه علیه) پرداختیم بعضی از آن گذشت و همچنان ادامه دارد.

برچسب ها:

  • عبرت گیری مهمترین هدف مراجعه به تاریخx
  • علت اصلی پیروزی و ناکامی هاx
  • سفارش به عبرت‏ گیری و پند گرفتن از تاریخx
  • برکات آشنایی با تاریخx
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۹ ، ۱۴:۵۲
فرهنگسازان حجة ابن الحسن (عج)

هشداری به فعالان حوزه فرهنگ دینی

بهترین را برای نیفتادن در دامان توطعه گران بصیرت و آگاهی و آشنایی با حکایت های تاریخی بویژه تاریخ اسلام است.

تا اکنون نیز با چشم باز به قضایی که اطرافمان می گذرد نگاه کرده تا خدای ناکرده ما گرفتار آن بلایا نشویم و آن حکایات تکرار نشود.

ترفندهای مخالفان

حق و حقیقت و زیبایی، همیشه مخالفان خود را داشته و همواره عده‌ای هستند که وقتی منافع خود را در خطر می‌بینند، به هر قیمت ممکن در مقابل آن می ایستند برای نابودی آن تلاش می‌کنند.

وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با دین جهانی اسلام وارد شدند و آن را عرضه کردند، در مقابل پیشنهاد حضرت، افراد به دسته های مختلفی تقسیم شدند. برخی موافق و برخی مخالف.

بد نیست نگاهی به کارهای مخالفان بیندازیم تا بدانیم که امروز اگر امروز این دین به دست ما رسیده است، رهبر آن چه زحمت های را کشیده و نیز بدانیم که اگر ما هم بخواهیم امروز دین خود را نگاه داریم و مراقبت نماییم تا دچار آفت نشود، با چه مخالفت‌هایی و مشکلاتی که ممکن است مواجه شویم که چه بسا ممکن است تحمل دینداری را برای ما سخت نماید.

1 - دست به دامن بزرگان

گروه اول کسانی بودند که وقتی پیامبر اسلام (ص) آنان را به دین اسلام دعوت کرد به شدت مخالفت کردند و به طور دسته جمعی نزد ابوطالب (ع) رفتند و گفتند: « برادرزاده ات خدایان ما را ناسزا می‌گوید و آیین ما را به زشتی یاد می‌کند و به افکار ما می خندد و پدران ما را گمراه می داند. یا از او بخواهد دست از ما بردارد یاهو را در اختیار ما بگذارد و حمایت خود را از او سلب کن».

 سیره ابن هشام جلد ۱ صفحه ۲۶۵

ابوطالب (علیه السلام) عموی پیامبر (ص)، قول داد سخن آنان را  به حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بگوید.

هنگامی که پیامبر (ص) حاضر شد، در پاسخ فرمود: « عمو جان! به خدا سوگند، اگر خورشید را در دست راست  من و ماه را در دست چپ من قرار دهند، تا از تبلیغ آیین و تعقیب هدف خود بازگردم، هرگز چنین نخواهم کرد  تا آنچه بر مشکلات پیروز شوم به مقصد نهایی برسم، یا در این راه جان دهم».

ابوطالب (علیه السلام) گفت: « به خدا سوگند دست از حمایت تو برنمی دارم تا ماموریت خود را به پایان برسانی».

2 - دور کردن حامیان

مخالفان یعنی (قریش) ، از پیشرفت آیین جدید به شدت ناراحت بودند؛ لذا هر کاری که فکر می‌کردند برای توقف این پیشرفت لازم است، انجام می‌دادند. این بار در صدد برآمدند تا حمایت های سیاسی و اجتماعی ابوطالب (ع) از وی را قطع کنند.

زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از جهت اقتصادی از سوی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و از جهت سیاسی و قبیله‌ای، از طرف ابوطالب (ع) حمایت می‌شد ،لذا دور هم جمع شدند، گفتند: « حمایت ابوطالب از محمد شاید به این خاطر است که او را به فرزندی برگزیده است. پس زیباترین جوانان قریش را نزد او می بریم».

آنان « (عماره) بن ولید بن مغیره» را همراه خود  بردند و گفتند: « ابوطالب! فرزند (ولید) جوانی شاعر، سخنور، زیباچهره و خردمند است. حاضرین او را به تو واگذاریم تا به پسری برگزینی و در عوض از حمایت محمد دست برداری».

ابوطالب (علیه السلام) که از شدت خشم برافروخته شده بود بر سر آنان داد زد و گفت: « معامله خیلی بدی با من می کنید. من فرزند شما را در دامن خود تربیت کند و شما فرزند [خوانده] مرا بکشید. به خدا قسم این کار نشدنی است». تاریخ طبری جلد ۲ صفحه ۶۷

3 - پیشنهاد رشوه (تطمیع) مستقیم و غیرمستقیم

گام بعدی قریش برای متوقف متوقف کردن تبلیغ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تطمیع بود. اما باز ناموفق ماندند.

آنان تصمیم گرفتند پیامبر (ص) را با پیشنهاد منصب، ثروت و تقدیم هدایا و زنان زیبا تطمیع ‌کنند، شاید از دعوت خود دست بردارد. لذا با هم به خانه ابوطالب (علیه السلام) آمدند.

یکی از آنان گفت: ای ابوطالب! محمد صفوف فشرده ما را متفرق ساخت و سنگ تفرقه در میان ما افکند و به عقل ما خندید و ما را و بت های ما را مسخره کرد.

اگر او به خاطر پول و ثروت چنین ادعاهایی می‌کند ما ثروت هنگفتی در اختیار او می گذاریم.

اگر مقام می‌خواهد، او را فرمانروای خود می‌کنیم و سخن او را می شنویم.

اگر بیمار است بهترین پزشک ها را می آوریم و....

ابوطالب رو به پیامبر (ص) کرد و پرسید: « چه می گویی؟»

فرمود: « من از آنان چیزی نمی خواهم. تنها در مقابل چهار پیشنهاد آن ها، یک سخن از من بپذیرند تا در پرتو آن، بر عرب حکومت کنند و غیر عرب را پیرو خود کنید».

در این لحظه «ابوجل» برخاست و گفت: « حاضریم به ده سخن تو گوش کنیم».

پیامبر فرمود: « تنها سخن من این است که به یگانگی هدا اعتراف کنید». ( تشهدون ان لا اله الا الله)

این سخن، آنان را چنان در بهت و حیرت فرو برد مه از در ناامیدی گفتند سیصد و شست خدا را ترک کنیم و خدای یگانه را بپرستیم؟».

4 - پیشنهاد مصالحه

مشرکان همچنان اصرار داشتند که پیامبر (ص) کار خود را محدود کند و حداقل با خدایان کاری نداشته باشند. به نقل سیره نویسان و مفسران، سوره کافرون (1) در برابر درخواست چند نفر از اشراف قریش مانند (حارث بن قیس، عاص بن وائل، ولید بن مغیره، امیة بن خلف) نازل شد.(2) (1)  سوره کافرون

(2) مجمع البیان جلد ۱۰ صفحه ۵۲۲ الاثر جلد ۱ صفحه ۱۹۷

آنان گفتند: « ای محمد! بیا و از دین ما پیروی کن، ما هم از دین تو پیروی می‌کنیم.

تو یک سال خدایان ما را پرستش کن، یک سال هم ما خدای تو را عبادت کنیم. در این صورت هر کدام بر حق باشیم دیگری هم نصیبی از حق مرده است».

در اینجا می توان به این نکته اشاره کرد که امروزه نیز برخی می گویند در ماه رمضان روزه می گیریم، نماز می خوانیم و در محرم عزاداری می کنیم در عروسی ها و شادی ها هم ... تا آخر

5 - جنگ روانی (استهزاء)

مشرکان که از تأثیر روش‌های قبلی نا امید شده بودند، به ابزارهای روانی جدید روی آوردند. آنان با تمسخر و استهزاء این بار تلاش کردند شخصیت پیامبر (ص) را منزوی سازند و نزد مردم عادی او را تحقیر کنند، شاید از تعداد پیروانش کاسته شود.

استهزاء به عنوان یکی از فشارهای روحی در تاریخ زندگی پیامبر (ص) ثبت شده است و از بزرگان و مورخان اسامی استهزاء کنندگان را ضبط کردند. کتاب طبقات کبری جلد ۱ صفحه ۲۰۰

از میان ده ها اسمی که ابن سعد آورده، تنها دو نفر ایمان آوردند و بقیه در جنگ های مدینه کشته شدند، یا پیش از فتح مکه مردند.

طبقات جلد ۱ صفحه ۲۰۰ مجمع البیان جلد ۶ صفحه ۳۴۷

و سیره نویسان این امر را مربوط به نفرین پیامبر (ص) در حق آنها می‌دانند. دلایل بیهقی جلد ۲ صفحه ۳۳۹

«ابولهب» و «ابوجهل»، «اسود بن عبد یغثوب» «ولید بن مغیره» «عاص بن وائل»، جزو این گروه هستند.

 «ابولهب» و «ابوجهل» در تمام دوران بعثت از هیچ کوششی در راه مبارزه با پیامبر (ص) کوتاهی نکرد. او و همسرش «ام جمیل»، چنان در تمسخر و آزار پیامبر (ص) پیش قدم شدند که نامشان در قرآن آمده « ام جمیل» وقتی شنید آیاتی درباره قوب و همسرش نازل شده است، اشعاری در هجو پیامبر (ص) سرود.

انساب الاشراف جلد ۱ صفحه ۱۲۲

ابوسفیان نیز، با پیامبر (ص) را هجو می کرد. و من امیه بن خلف نیز چنان استهزا می‌کرد، که به گفته ی مفسران، سوره ی «همزه» در باره ی او نازل شد. سیره نبوی ابن هشام جلد ۱ صفحه ۳۵۶

میزان تمسخر به اندازه‌ای بود که خداوند به پیامبر (ص) دلداری داد و فرمود: « ما شر استهزاء کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد».

سوره حجر آیه ۹۵

عاص بن وائل نیز با ابتر (دم بریده) خواندن پیامبر (ص) او را مسخره می کرد

آیات سوره «کوثر» درباره در این ‌باره نازل شد.

مجمع البیان جلد ۱۰ صفحه ۵۴۹

حکیم بن ابی العاص نیز به دنبال رسول خدا می رفت و شکلک در می آورد. انساب الاشراف جلد ۱ صفحه ۱۵

امروزه نیز این گونه استهزاء ها و آزار و اذیت های روانی وجود دارد که نشان دهنده این نکته است که کسانی دنبال این گونه رفتارهای ناشایست می روند که بویی از دین و ایمان نبرده اند و با این کار ها تلاش می کنند جلوی پیش رفت و موفقیت و سعادت دیگران را بگیرند.

6 - ناسزاگویی

در این میدان نیز، «ابوجهل» پیش قدم بود. روزی در صفا پیامبر (ص) را دید و به او ناسزا گفت! اما رسول اکرم جوابی نداد و به خانه برگشت.

ابوجهل هم به سوی محفل قریش در کنار کعبه رفت. حمزه عمو و برادر رضایی پیامبر (ص) بود. همان روز در حالی که کمان خود را حمایل کرده بود، از شکار برگشت او پس از انجام طواف به سوی خانه اش حرکت کرد.

کنیز « عبدالله بن جدعان» که شاهد ناسزاگویی ابوجهل بود، جلو آمد و آنچه را دیده بود، باز گفت.

«حمزه» با ناراحتی و خشم از همان راه که آمده بود بازگشت و بی آنکه به کسی چیزی بگوید، کمان خود را بر سر ابوجهل کوبید و سر او را شکست و گفت: « به او ناسزا می گویی، من به او ایمان آورده ام و راهی که او رفته است، من نیز می‌روم اگر قدرت داریم با من نبرد کن». سیره ابن هشام جلد ۱ صفحه ۳۱۳

7 - آزار جسمی

در اینجا مقدمة بد نیست سخن مولوی؛ یعنی: «روحانی اهل سنت لبنانی» را بخوانید:

او می گفت: «یهودیان مکه فبل بعثت پیامبر (ص) دو حرفه پر درآمد داشتند حضرت محمد که مبعوث شد آنان نگران کم شدن درآمد خود شدند چرا که حرفه اول آن ها فروش صلاحی که بسیار مورد نیاز مردم آن زمان بود چون برای جنگ های قییله ای سعی می کردند مجهز تر از سال قبل شرکت کنند. با برقراری صلح بین طایفه با راهنمایی  پیامبر دیگر کسی صلاح نیاز نداشت تا بخرد و آنان سود برند دوم در آمد آنان نیز بیشتر در همین راستا بود چرا که بعضی پول نقد برای خرید صلاح نداشته از آن ها قرض با سودهای زیاد (نزول) می گرفتند و با دستور دین اسلام به قرض الحسنه دیگر کسی نیاز به چنین پول های کثیف پیدا نمی کرد! از این رو طرح مقابله غیر مستقیم باپیامبر (ص) را اجرا کردند و جنگ های فراوان شروع شد. »

اکنون به ادامه تاریخ اسلام توجه فرمائید.

وقتی رسول خدا مردم را به توحید دعوت می‌کرد، ابولهب در پی حضرت می رفت و سنگ به سوی او می انداخت و می گفت: ای مردم، اطاعت نکنید». کنزالعمال جلد ۶ صفحه ۳۰۲

همچنین همسرش چنان پیامبر (ص) را آزار داد که خداوند در حق آنها سوره «تبت» را نازل کرد.

گفته شده: « خداوند از آن جهت، همسر ابولهب را حمالة الحطب نامید که خار بر سر راه پیامبر (ص) می ریخت».

سیره نبوی ابن هشام جلد ۱ صفحه ۳۵۵.

روزی نیز ابوجهل در جمع قریش گفت: « شما ای گروه می بینید که محمد چگونه دین ما را بد می شمارد و آیین پدران ما و خدایان ما بد می‌گوید. به خدا سوگند فردا در کمین می نشینم و سنگی را در کنار خود می گذارم، هنگامی که محمد سر به سجده می گذارد، سر او را می شکنم».

فردای آن روز وقتی پیامبر (ص) مشغول نماز شد و به سجده رفت ابو جهل نیز برخاست و به پیامبر (ص) نزدیک شد، اما ترس عجیبی در دل او پیدا شد و لرزان و ترسان با چهره‌ای رنگ‌پریده به سوی قریش برگشت.

همه به سویش دویدند و گفتند چه شد! با صدایی لرزان و هراسان گفت: « منظره در برابرم  شد که در تمام دنیا ندیده بودم، لذا منصرف شدم.

سیره ابن هشام جلد ۱ صفحه ۲۹۸.

روزی نیز عقبه بن ابی معیط به پیامبر (ص) را در حال طواف دید و ناسزا گفت: او عمامه ی پیامبر (ص) را به دور گردنش پیچید و از مسجد بیرون کشید. البته عده ای از ترس بنی هاشم پیامبر (ص) را از دست او گرفتند. بحارالانوار جلد ۱۸ صفحه ۲۰۴

همین ملعون، عبایش را بر گردنش انداخت و تا حد کشتن آن را را فشار داد. المصنف ابن ابی شیبه جلد ۷ صفحه ۳۳۱

همچنین «عقبه» همراه «ابولهب» عذره و کثافات بر در خانه رسول خدا می ریخت. انساب الاشراف جلد ۱ صفحه ۱۴۷.

پیامبر (ص) می فرمود: « من در میان دو همسایه ی بد بودن ابولهب و عقبه. آن ها شکمبه ها را بر در خانه من می ریختند».

طبقات کبرا جلد ۱ صفحه ۲۰۱.

انداختن شکم و رحم گوسفند بر سر رسول خدا در حال سجده هم، از دیگر کارهای قریش بود. سیره نبوی ابن هشام جلد ۱ صفحه ۴۱۶.

یک بار نیز خاک بر سر رسول خدا ریختند. آن هم به خانه رفت و در آن جا یکی از دخترانش [حضرت زهرا سلام الله علیها] گریه کنند سر پدر را شست.

سیره نبوی ابن هشام جلد ۱ صفحه ۴۱۶.

خلاصه این که، به گزارش «ابن هشام» سخت ترین روز برای حضرت، روزی بود که از خانه بیرون آمد و همه (آزاد و برده) تکذیبش کردند آزارش دادند. آن روز نگران به خانه آمد و خود را در جامعه ای پوشاند. در این هنگام سوره ی « مدثر» نازل شد.

همان صفحه ۲۹۱.

8 - توهین و نسبت ناروا

مشرکان با واژه‌هایی چون « دروغگو» «جادوگر» «دیوانه» «جن زده» «شاعر» و... تلاش می کردند قداست پیامبر (ص) را بشکنند. لذا قریش در برابر سؤال مسافران که از پیامبر (ص) می پرسیدند، او را به عنوان ساحر و شاعر معرفی می کردند

سیره نبوی ابن هشام جلد ۱ صفحه ۲۷۱

البته خداوند باز با آیات الهی به کمک پیامبر (ص) آمد؛ « بدین سان بر آنهایی که پیش از این بودند، رسولی مبعوث نشد، جز آن که گفتند جادوگر یا دیوانه است. آیا بدین کار یکدیگر را توجیه کرده بودند؟ نه! خود مردمی طاقی بودند. پس از آنها روی گردان شو. کسی تو را ملامت نخواهد کرد». سوره ذاریات آیه ۵۳ تا ۵۵

9 - شکنجه یاران پیامبر

« بلال حبشی، عمار و پدر و مادر او، عبدالله بن مسعود، ابوذر و...  از جمله یاران پیامبرند که آزاد زیادی از قریش دیدند.

یکی از این افراد « ابوذر غفاری» است او چهارمین یا پنجمین نفر بود که مسلمان شد. در دوره‌ای که هنوز دعوت آشکار نشده بود،  او از پیامبر (ص) کسب تکلیف کرد. حضرت فرمود:  « به قبیله ی خود برگرد و اسلام را تبلیغ کن».

او سوگند یاد کرد که قبل از برگشتن، ندای اسلام را به گوش مردم مکه برساند و همین کار را کرد. البته چنان ضرباتی بر او وارد کردند که بیهوش شد. البته او به سوی قبیله اش رفت و آن ها را به اسلام دعوت کرد. طبقات ابن سعد جلد ۴ صفحه ۲۲۳

10 - اقدامات فکری

آنچه گفتیم، تنها تلاش هایی بود که در حد فشار جسمی و روانی بر پیامبر (ص) وارد می شد. اما از جهت علمی نیز، برش درصدد مبارزه با پیامبر (ص) برآمد، تا مانع تبلیغ دین جدید شوند.

حقیقت این است که اندیشه های عصر جاهلیت سست تر از آن بود که بتوانند در مقابل اندیشه‌های ناب پیامبر (ص) که برگرفته از وحی بود، مقاومت کند. اما آنان در هر صورت، اگر چه با استفاده از یهودیان، در صدد بر آمدند با انکار وحی بودن آن چه به پیامبر (ص) اکرم می رسید، اساس نبوت او را زیر سؤال ببرند.

آنان ادعا می کردند آنچه پیامبر (ص) می‌گوید وحی نیست، بلکه مطالبی است که اهل کتاب ( یهودیان یا مسیحیان) به او یاد داده‌اند.

قرآن در این باره می گوید: « می دانیم که می گویید [این قرآن را] بشری به او می آموزد. سوره نحل آیه ۱۰۳.

قرآن به این شبهه پراکنی، پاسخی علمی می دهد و می گوید: « زبان کسی که به او نسبت می‌دهند عجمی است، ولی این قرآن به زبان عربی روشن است. همان

هم چنین آنها شباهت قصص انبیاء قرآن را با تورات مطرح می کردند خداوند فرمود: و کافران گفتند که این [قرآن] جز دروغی که خود بافته است و گروهی دیگر او را بر آن یاری داده‌اند، نیست. حقاً آن چه می‌گویند ستم و باطل است و گفتند این اساطیر پیشینیان است که نگاشته و هر صبح و شام بر او املا می شود. سوره فرقان آیه ۳ و

اقتباس از دفتر اول درس نامه های تربیتی

برچسب ها:

  • هشداری به فعالان حوزه فرهنگ دینیx
  • ترفندهای مخالفانx
  • تلاش بر دور کردن حامیانx
  • پیشنهاد رشوه (تطمیع)x
  • دشمن و پیشنهاد مصالحهx
  • جنگ روانی (استهزاء)x
  • توهین و نسبت نارواx
  • دشمن و اقدامات فکریx
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۹ ، ۱۴:۵۰
فرهنگسازان حجة ابن الحسن (عج)

  نحوه انجام مسابقه داستان طنز و لطیفه

نحوه انجام مسابقه به این صورت است که شروع کار با لطیفه یا طنز است در موضوع خاصی به اصطلاح هدفمند پس از اتمام کار، شما یکی از این سوژه ها را موضوع سخن قرار داده و با استفاده آنچه از داشته های خود که «شنیده اید یا مطالعه داشته اید و به خاطر سپرده اید » و در آرشیوه خود قرار داده اید،از قبیل: آیات، روایات، خاطرات داستان ها طنز ها اشعار و ... قبلا پر بار و بروز رسانی کرده، و با آنها آموزه های دینی را به دیگران یاد دهید، تا از برکات دنیوی و اخروی «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» برخوردار شوید.

اگر آرشیوی هم تا کنون نداشته اید، هم اکنون دست به قلم یا کامپیوتر شده، سریع آرشیوی موضوعی برای یاد داشت برداری، تهیه کرده و موضوعات مختلف را جستجو کنید و هر کدام را در جایگاه خود قرار دهید.

یاد آوری پایانی

لازم به تذکر اینکه : با طنز و لطیفه و داستان، مسابقات گوناگونی می توان برگزار کرد ، از قبیل این مسابقات.

1- مسابقه مراد از این طنز چیست؟ و به چه موضوعی اشاره دارد.

2 - اگر مسابقه شبیه «مشاعره موضوعی» باشد، که دو نفر پاسخگوی هم باشند.

اولی طنزی در موضوعی می آورد طرف مقابل نیز باید در همان موضوع طنز یا داستان و لطیفه ای بیاورد.

3 - مسابقه مفهوم گویی و آموزه های طنز.

4 – یک نفر طنزی می گوید دیگران نکته هایی در ارتباط با آن می گویند.

5 – و بلأخره مسابقات همسو، که همین موضوع را با، حافظان موضوعی آیات قرآن ، شعر و ... به رقابت می پردازند.

طنز مقدمه ای بر داستان های کرونائی

تمثیل آفتاب و مهتاب

پیرى، از مریدان خود پرسید: ((هیچ کارى و اثرى از شما سر زده است که سودى براى دیگرى داشته باشد؟ )) یکى گفت: (( من امیر بودم . گدایى به در خانه من آمد. چیزى خواست. من جامه خود و انگشتر ملوکانه به او دادم و او را بر تخت شاهى نشاندم و خود به حلقه درویشان پیوستم .))

دیگرى گفت: (( از جایى مى‏ گذشتم. یکى را گرفته بودند و مى‏ خواستند که دستش را ببرند. من دست خود فدا کردم و اینک یک دست ندارم. ))

پیر گفت: (( شما آن چه کردید در حق دو شخص معین کردید.

مؤمن چون آفتاب و مهتاب است که منفعت او به همگان مى ‏رسد و کسى از او بى‏ نصیب نیست . آیا چنین منفعتى از شما به خلق خدا رسیده است؟ ))

-برگرفته از: شیخ ابوالحسن خرقانى، نور العلوم، به کوشش عبدالرفیع حقیقت، ص 81 . ?

من که دارم در گدائى گنج سلطانى بدست

کى طمع بر گردش گردون دون پرور کنم.

امروزه برای بعضی گرفتاری هایی به وجود می آید از طرفی، نباید آسیب دیدگان و خسارت دیده ها را تنها گذاشت، بلکه دلداری به آنان لازم است.

مصیبت زده را دریابیم

یکى از دستورات الهى که در سوره العصر بیان مى فرماید: آن است که شخص مسلمان هرگاه گرفتارى، مصیبت زده اى را مى بیند از جهت مال و دارایى یا از طرف بدن و بیمارى یا مرگ بستگان و دوستان، وظیفه اش آن است که او را امر به صبر نماید و با تذکر فناى دنیا و زودگذر بودن آن و تغییرهاى آن و اینکه بلا و گرفتارى عمومى و همگانى است و نظایر آن را برایش بیان کند و بقا و دوام آخرت و پاداش هاى بى نهایت خداوند را یادآوریش نموده بدین وسیله اورا آرامش دهد: (وَ تَوا صَوْا بِالصَّبْرِ).

شعر : اى دل صبور باش و مخور غم که عاقبت    

این شام صبح گردد و این شب سحر شود   

مواظب سوء استفاده دیگران باشیم

به این نکته نیز توجه داشته باشیم که این دین و انقلاب و آزادی را ارزان به دست نیاورد ایم، تا به اندک ناراحتی، آن را از دست بدهیم، از رو باید مواظب سوء استفاده های دنیا طلبان باشیم.

نکته بیدار باش

طنز: آدمیان دوست مى‏ رانند و دشمن مى‏ نوازند

مردى روستایى، گاو خود را در آخور بست و به سراى خود رفت. شیرى آمد، گاو را خورد و در جاى او نشست. مدتى گذشت. مرد روستایى به آخور آمد تا گاو را آب و علف دهد. آخور چنان تاریک بود که روستایى ندانست که در جاى گاو، شیرى درنده نشسته است. بر سر شیر آمد و دست بر پشت او مى‏ کشید و مى‏ نواخت.

شیر در زیر نوازش ‏هاى دست روستایى، به خنده افتاد و پیش خود گفت: راست است که مى‏ گویند «آدمیان، دوست مى‏ رانند و دشمن مى‏ نوازند» .

اگر مى ‏دانست که چه کسى را مى‏ نوازد، زهره ‏اش پاره مى‏ شد و جان مى ‏داد.

آرى، آدمى گاه آرزوى چیزى یا کسى را مى‏ کند که اگر حقیقت آن چیز یا کس را مى‏ دانست و مى‏ شناخت، مى‏ گریخت، و چون دشمن خویش را نمى‏ شناسد، گاه عمر خود را در خدمت او صرف مى‏ کند، و در همه عمر عاشق او است. 

!- مثنوى، دفتر دوم، ابیات 515 505 . ?

پیام شوم این غفلت، مانع رسیدن به عشق خدا، هم هست‏ :

‏خواب و خورت ز مرتبه ى خویش دور کرد‏

‏آنگه رسى به عشق که بى خواب و خور شوى‏

‏   حافظ ‏

از خوى خوش پیامبر صلى الله علیه و آله چه استفاده ها که نکردند!

ابن عبدالبر در استیعاب مى نویسد: نعیمان بن عمر و انصارى از قدماى صحابه و از جمله انصار و اهل بدر است مردى خوش مجلس و مزاح بود از وقایعى که از منسوب به اوست این است که مرد عربى از بادیه نشینان خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله آمد شتر خود را پشت مسجد خوابانید و به مسجد وارد شد، بعضى از اصحاب به نعیمان گفتند اگر این شتر را بکشى گوشت آنرا تقسیم مى کنیم حضرت رسول صلى الله علیه و آله قیمتش را به اعرابى خواهد داد او را نیز خشنود خواهد کرد نعیمان شتر را کشت ، در این اثنا اعرابى بیرون آمد. شتر خود را کشته دید فریاد کرد و پیغمبر را بداد خواهى خواست . نعیمان فرار کرد. حضرت رسول صلى الله علیه و آله آن فریاد را که شنید از مسجد خارج شد. ناقه اعرابى را کشته دید. پرسید این کار از که سر زده گفتند از نعیمان .

آن جناب یک نفر را فرستاد تا او را بیاورد، فرستاده رفت پس از جستجو فهمید در خانه ضباعه دختر زبیر بن عبدالمطلب همسر مقداد بن اسود پنهان شده منزل ایشان نزدیک مسجد بود به آنجا رفت . او را اشاره به محلى کردند که شباهت به حفره اى داشت نعیمان خود را در حفره اى پنهان کرده و با مقدارى علف سبز جلوى حفره را پوشانیده بود. فرستاده بازگشت ، عرض کردى یا رسول الله صلى الله علیه و آله من او را ندیدم حضرت با دسته اى از اصحاب به خانه ضباعه آمدند آن مرد مخفیگاه نعیمان را نشان داد. پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: علف ها را برداشتند و نعیمان را بیرون آوردند پیشانى و رخسارش از علفهاى تازه رنگین شده بود حضرت رسول فرمود: نعیمان این چه کارى بود که از تو سر زد؟! گفت : یا رسول الله همان کسانیکه شما را راهنمائى به محل من کردند به این کار وا دارم نمودند پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله تبسم کنان رنگ علف را با دست مبارک خویش از پیشانى و رخسار او زدود، بهاى شتر را نیز به صاحبش داده او را راضى کرد.   لطائف الطوائف ص 27

این مسئله مسابقه قرآنی هم دارد:

پیامبر اسلام (ص) و انفاق

امام صادق (ع) فرماید : پیامبر اسلام در بخشش و انفاق طوری بود که هر کس سؤالی می کرد از چیزی حضرت به او عطا می فرمود ، یکی از زنان پسر خود را نزد رسول خدا فرستاد و به او سفارش نمود که اگر پیامبر فرمود نزد ما چیزی نیست عرض کن پیراهن خود را مرحمت نمایید .

 پسر آمد و پرسش نمود و پس از آن عرض کرد پیراهن خود را عنایت کنید حضرت پیراهن خود را به او داد ، در این هنگام این آیه شریفه نازل گردید (( و لا تجعل یدک الآیه )) کنایه از این که در انفاق افراط و تفریط نشود بلکه میانه رو و مقتصد باش .  کتاب  لئالی ص 263

چگونگی برخود با نا توان ها و آسیب دیده گان

این هم دو خاطره:

خاطره زاهد با تدبیر آیة الله سید علی‌ آقا قاضی رضوان الله تعالی علیه و کمک به سبزی فروش، در این زمینه شنیدنی است.

حفظ آبروی مؤمن واجب است

یکی از علمای نجف می‌ گوید: روزی به دکان سبزی‌ فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم آیه الله سید علی‌ آقا قاضی خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است؛ ولی به عکس معمول، کاهوهای پلاسیده و آن‌هایی که دارای برگ‌های خشن و بزرگ هستند، برمی‌دارد.

پس از آن که وی کاهوها را خرید، زیر عبا گرفت و روانه منزل شد. من به دنبال وی رفتم و عرض کردم: آقا! چرا این کاهوهای غیرمرغوب را سوا کردید؟

فرمود: آقا جان من! این مرد، فروشنده، شخص بی‌ بضاعت و فقیری است و من گاهی به او کمک می‌کنم و نمی‌خواهم به او چیزی بلاعوض داده باشم؛ تا اولاً آن عزّت و شرف و آبرویش از بین نرود و ثانیاً خدای ناخواسته عادت به مجّانی گرفتن نکند و در کسب هم ضعیف نشود و برای ما فرقی ندارد کاهوهای لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها، و من می‌دانستم که این ها خریداری ندارند و ظهر که دکان خود را می‌بندد، این ها را بیرون می‌ریزد. بنابراین، برای جلوگیری از خسارت و ضرر کردن او، این ها را خریدم.

نمونه شیوه امداد رسانی های اخلاقی غیر مادی:

هشدار نسبت به همنشینی با نادان ها

نمونه راهنمائى های احمق ها

شخصى در خانه اش چاهى حفر کرد، و خاکها را داخل خانه روى هم ریخت . پس از حفر چاه هر چه فکر کرد با اینهمه خاک چه کند ،عقلش به جائى نرسید. بادوستش مشورت کرد. دوستش گفت : اینکه کارى ندارد، چاه دیگرى حفر کن و این خاکها را داخل آن بریز. این بیچاره طبق راهنمائى دوستش عمل کرد. چاه دیگرى حفر کرد و همه خاک هاى چاه اول را در چاه دوم ریخت . ولى اینبار خاک چاه دوم در خانه باقى ماند. بار دیگر براى راهنمائى نزد همان دوستش رفت ، و مشکل جدید را شرح داد. دوستش به او گفت : راه حلش خیلى ساده است . خاک هاى چاه دوم را هم در چاه اول بریز و قضیه را تمام ، و خودت را راحت کن .       

هشدار نسبت به رعایت نکردن امور اقتصادی

نیکى بى رحمانه

یکى از مسلمین در مدینه در عصر رسول خدا (ص) در بستر مرگ قرار گفت ، او از ثروت دنیا ز شش غلام بیشتر نداشت ،و چند دختر کوچک نیز داشت ، او که احساس کرد در آستانه مرگ قرار گرفته ، غلامان خود را آزاد کرد و براى دختران کوچک خود چیزى نگذاشت و سپس از دنیا رفت . طبق معمول جنازه او را به خاک سپردند، جریان مرگ او و بجا ماندن کودکان یتیم او را به رسول خدا(ص ) خبر دادند.  پیامبر (ص ) از اینکه او غلامان خود را آزاد کرده (و در ظاهر، نیکى نموده ولى در باطن به کودکان خود ترحم ننموده و آنها را از ثروت دنیا محروم کرده ) متاثر گردید و فرمود: چنانچه به من اطلاع مى دادید، من نمى گذاشتم او را در قبرستان مسلمین دفن کنید، زیرا او کودکان خود را از ثروت دنیا بى نصیب کرده و آنان را فقیر و بى پناه گذاشته تا دست گدائى به سوى مردم دراز کنند.

خادم موحدان عالم مرتضوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۰۸:۳۳
فرهنگسازان حجة ابن الحسن (عج)

بنام خدا

یکی دیگر از شیوه های بدست آوردن منابع خود آگاهی و چگونگی آگاهی بخشی مسئله حضور در جلسات و همنشِنی با پیش کسوتان این فن است برای آشنایی با این طریق؛ توجه شما را به داستان عبرت آموزی که برگرفته از جامع التمثیل است جلب می نمائیم ، باشد که در راه سیر و سلوک ما را راهنمای خوبی باشد.

جا دارد در ایام مناسب سعی کنیم از این گونه مجالست ها را چه حضوری و چه مجازی بهره مند شویم، باشیم تا با قؤآن و سخن و سیره انبیاء الهی (ع) و معصومان (علیهم السلام) است بیشتر آشنا شویم.

سر مکش از صحبت صاحبدلان

پا مکش از خدمت روشن دلان

«تمثیل»

آورده‌اند که مردی بود از ندمای سلطان محمود که او را زبیر عاصی می گفتند، مردی خون خوار وخون ریز و بدکردار بود که بظلم و فسق مشهور بود؟ وقتی وزیر سلطان محمود بود،

شروع اتفاق

در آن وقت یکی از عابدان آن عصر که قطع تعلقات فرموده و عزلت اختیار کرده بود و دیده از نادیدنی های جهان بردوخته و گوش هوشش جز ندای «والله یدعوا الی دارالسلام» نشنیده بود، آن شیخ عابد مرتاض در بیرون شهر صومعه داشت و به عبادت مشعول بود، زبیر عاصی در آن روزها بشکار رفته بود هوا بسیار گرم بود در مراجعت از شکار گذارش نزدیک صومعة شیخ افتاد چون بدانجا رسید زمین سبز و خرمی دید که درختان سایه دار و آب‌های روان از هر طرف جاری گشته، حرارت و گرمی هوا به او اثر کرده بود از آن مکان پرسید؟.

(شنیدن کی بود مانند دیدن)

خادمان احوال شیخ گفتند و زبیر نیز احوال و اوصاف حمیده شیخ را شنیده بود با خود گفت (شنیدن کی بود مانند دیدن) چون باین مقام رسیده‌ام این شیخ عابد را ببینم و در این سایه لحظة بیاسایم و با شیخ مرتاض لحظة صحبت بدارم که گفته‌اند:

(صحبت نیکان اثر کننده است)

ـ زبیر وزیر برغبت تمام میل به صحبت شیخ نمود و از اسب فرود آمد و بدرون صومعه رفت و شیخ را در آن وقت حالتی دست داده بود که از خود بی‌خبر بود جواب سلام او نداد.

لحظه‌ای بنشست تا شیخ بحال خود آمد گفت:

« یا شیخ چرا جواب سلام من ندادی و بقول خدا و رسول خدا عمل نکردی» در ادامه گفت: « من سنت بفعل آوردم و تو ترک واجب نمودی» شیخ فرمود: « من بحکم خدا و رسول عمل نمودم»

ـ زبیر گفت: از کجا؟ فرمود: از آنجا که حضرت رسول (ص) فرمود: «من سلم ظالما اختیاراً طار نور الایمان عنه و لا یرجع اربعین یوما» یعنی هر که سلام کند ظالمی را به اختیار خود نور ایمان از او برود و بازگشت نکند تا چهل روز.

عالم در محضر خداست

حق تعالی غافل نیست از عمل ظالمان و فاسقان.

و آنچه می کنند هر آینه می بیند و می داند چنانکه فرمود:

«و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون»

یعنی گمان مبر که حقتعالی غافل است از عمل ظالمان و فاسقان.

و حقتعالی ایشان را لعنت کرده است

«الا لعنة الله علی القوم الظالمین»

و زود باشد نسل ظالمان منقطع و نابود شود که:

پایة ظلم بسیار بی‌ بنیادا است

و ظالم و فاسق در آخرت بعذاب الیم گرفتار شود:

از ظلم شد معاویه را نسل منقطع

وز عدل ماند نام علی (ع) زنده در جهان

این کلام پر الهام و دردل زبیر عاصی اثر کرد و دل سختش چون موم نرم شد و شیخ را شنیده بود که از محبت اهلبیت (ع) است و آواز صلاح او به حوالی و نواحی آن دیار شهرت داشت، و از خوراک و پوشاک به کشیکینه و پشمینه قانع شده، زبیر اثر عبادت و ریاضت از جبین او واضح و ظاهر دید.

استمداد از انفاس قدسی

پس با آن حال از انفاس شیخ استمداد نموده گفت:

ای شیخ بزرگوار عالی مقدار نصیحتی که مجرمان و عاصیان را براه آورد و ایشان را بکار آید بفرمائید که از دم مبارک شما اثر بخشد ـ

فرمود: ای زبیر بدانکه خدای را دو سرا است یکی باقی و یکی فانی؛ یکی دنیا و دیگری عقبی، همت عالی تو اقتضای آن میکند که باین منزل فانی سر فرود نیاوری و نظر بر عالم باقی کنی که گفته‌اند

«حب الدنیا راس کل خطیئة»:

ملک عقبی خواه کو خرم بود

ذرة زان چون همه عالم بود

جهد کن تا در میان این نشست

ذره‌ای زران عالمت آید بدست

آداب سیر و سلوک

چون زبیر این موعظه بشنید بگریست و گفت:

ای شیخ بزرگوار بچه طریق آن ملک باقی را بدست توان آورد؟

فرمود: خدای را در همه جا حاضر و ناظر دانستن،

ترک ظلم و ستم و فسق و فجور نمودن،

دل از کینه و عداوت مسلمانان پاک و صاف کردن؛

زبان را از فحش و غیبت و بیهوده نگهداشتن،

دایم بذکر و یاد الهی بودن

گوش را به آیات و حدیث شنوا کردن

چشم از حرام پوشیدن شکم را از لقمة حرام بازداشتن

دل را به آخرت بستن

سینه را به محبت اهل بیت (ع) پرداختن

تا بر آشیانة وجود « قل اللهم مالک الملک» توان نشست،

و اصل این محبت اهل بیت (ع) است که حقتعالی در مدح ایشان فرموده:

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»

ـ چون شیخ خزانة دل زبیر را پر از جواهر نصیحت ساخت زبیر در همان مجلس بشرف «توبوا الی الله توبة نصوحا» مشرف گردید و دست ارادت و اخلاص در دامن همت زده ببرکت صحبت اهل دی از پیروی نفس جفاجو درگذشت:

هر که را توفیق حق آمد دلیل

عزلتی بگزید و رست از قال و قیل

پس زبیر از دم پیر روشن ضمیر از سر ظلم و بدکاری گذشت و ترک وزارت کرده به جهة عبادت در گوشة عزلت نشست

سفر حج

و در همان اوقات توفیق رفیق او گشته احرام زیارت بیت الله الحرام بست و شیخ او را وداع کرده روانه مکه معظمه شد و چون پس از طواف کعبه ببغداد رسید احوال شیخ را پرسید؟ گفتند: شیخ در نجف اشرف در بیرون شهر خانقاعی (محل عبادت) داشت در این روزها برحمت حق پیوست زبیر چون این بشنید به خانه خود نرفت و از همانجا به نجف اشرف رفت چون به صومعه شیخ رسید بر سر تربتش بسیار گریست و از آنجا بیرون آمد، مردی را دید زراعت می کرد زبیر پیش او رفته احوال شیخ را پرسید آن مرد گفت شیخ رحمة الله علیه در این مکان زراعت می کرد و به دست خود آب می کشید و کشت و کار می نمود و سبزی می فروخت و به فقرا و درویشان نفقه می کرد و خود به عبادت مشغول بود.

زبیر پرسید از خادمان و مریدان او کسی را نمی‌بینم؟

گفت: همه رفتند جز سگی که در این صحرا پاسبانی و محافظت زراعتش می کرد و آن سگ از وفاداری بجائی نرفته و در بیرون صومعه در سوراخی مانده و در گرسنگی و تشنگی بسر می برد و از در صومعه به جائی نمی رود.

زبیر بر گردید و باز به در صومعه آمد و در بیرون صومعه سوراخی دید که سگ لاغر ضعیفی موی ها همه از او ریخته و پوستی و استخوانی از او مانده به دست خود او را از سوراخ بیرون آورد و آن حال بدید دلش بسوخت و گفت این هم آفریدة خدا است.

سگی را لقمة هرگز فراموش *** نگردد گر زنی صد نوبتش سنگ

و گر عمری نوازی سفله‌ای را *** بکمتر چیزی آید با تو در جنگ

و از وفاداری بجائی نرفته چون پاسبابی پیر من کرده رعایت او بر من لازم است پس دستی بر پشت و پهلو و گردن او کشید و پارة نان که همراه داشت در آب تر کرده بدهانش نهاد و از مطهرة خود آب بگلویش ریخته باز سگ را بهمان سوراخ گذارده بکنار آب رفت و وضو ساخت و به صومعه درآمد و بر سر قبر شیخ بنشست و قرآن می خواند تا آخر روز و بعد از آنجا بیرون آمده و مجدداً آن سگ را از نان و آب سیر کرد و بر اسب سوار شد و به غلام خود فرمود: تا آن سگ را برداشته در پیش زین بالای اسب در بغل او گذاشت هر چند خادمان منع کردند بسخن ایشان التفات نکرد و آن سگ ضعیف را در پیش خود بر بالای اسب می برد تا نزدیک شهر رسید اقربا و دوستان همه باستقبال زبیر آمدند او را دیدند که سگ لاغر و ضعیفی را در پیش زین گرفته مردم همه حیران ماندند که با آن همه غرور و تکبر بعد از وزارت و زیارت مکه معظمه سگی را در بغل گرفته دوستانش گفتند: ای زبیر این چه حالت است و این چه لایق شما است همه نصیحت می‌کردند و زبیر به ذکر خدا مشغول بود و بسخن ایشان التفات نمی کرد تا بخانه رسید، اقوام و خویشان او همه گفتند زبیر دیوانه شده است!

این حکایت شهرت گرفت زبیر سگ را در پهلوی خود جا داده و هر چه می خورد به آن سگ هم می داد تا آنکه اعیان و اهالی شهر بدیدن او آمدند و آن حال بدیدند و او را نصیحت می کردند که این چه لایق شماست که سگی را چنین خدمت می کنی زبیر جواب داد «مصراع»

«سگ را اگر خدمت کنی بهتر که بد بنیاد را»

ای یاران من در میان خلق آبروئی و عزتی نمی خواهم و حرمتی از اهل دنیا نمی جویم گفتند این سگ را از پیش خود دور کن چرا این همه رنج و تعب می کشی و به دست خود روغن به جلد او می مالی جواب داد. «شناسند سک را بروی خداوند»

سگ نمک شناس

و این سگ نمک شناس است و پاسبانی پیر من کرده تا در حیات بود و بعد از وفات او از وفاداری بجای دیگر نرفته و در گرسنگی و تشنگی بسر برده پس از وفاداری از این سگ آموختم و دیگر آنکه من سگی بودم از سگان جهنم از برکت نفس مبارک پیر خود که صاحب این سگ بود از سر ظلم و بد کردن و تعدی و ستم در گذشتم و باین دولت عظمی رسیدم پس این سگ را به روی خداوندش شناسم پس هر روز بدست خود روغن بجلدش می مالید و نان و گوشت به او می خورانید تا آن سگ قوت گرفت و مو برآورد و زبیر پسر زنش مردم التفات نمی‌کرد و می گفت ای عزیز شما بر کردار و عمل زشت من بد کردار عاصی واقف بودید به همه حال احوال من عاصی بشما ظاهر بود و از باطن پاک و صاف صاحب این سگ فیض عظیم به من عاید شد و امیدوارم که به محبت اهل بیت (ع) و برکت روح پرفتوح شیخ بزرگوار مرا به افعال من نگیرند.

رستگار آمد سگی کو بود با اصحاب کهف

من سگ «محب» آل علی (ع) ام چون نباشم رستگار

آن گاه گفت، « شناسند سگ را بروی خداوند » و من از روی اخلاص و نیت صادق از راه باطل براه راست آمده‌ام و از ظلم و بدعت گذشتم و به طریق اهلبیت (ع) پیوستم و دل از هوس و آرزوهای دنیا شستم، دیگر مرا صحبت اهل دنیا ضرر است و در پیش اهل دنیا عزت و آبرو نمی خواهم، خلق عالم هر چه خواهند بگویند و الحال مرا حفظ این سگ بهتر و خوشتر می آید تا آمیزش اهل دنیا و از صحبت آن پیر روشن ضمیر این هدایت یافتم.

سر مکش از صحبت صاحبدلان

پا مکش از خدمت روشن دلان

پس زبیر یاران را وداع کرد و سگ را برداشته به صومعة شیخ رفت و در پهلوی صومعة شیخ برای خود معبدی ساخت و به طریق شیخ در آن سرزمین بدست خود آب می کشید و کشت کار می کرد و به عبادت مشغول بود و آن سگ همان پاسبانی زراعت می نمود؛ تا شبی زبیر شیخ را در واقعة دید که پیش او آمد و او را در بغل گرفته نوازش کرد و گفت ای زبیر، خدای از تو راضی باد که برای خاطر ما این همه رنج کشیدی و سگ را که پاسبانی زراعت ما می کرد برگزیدی و خدمت کردی، زبیر گفت ای شیخ «شناسند سگ را بروی خداوند» سگ ترا پاسبانی می‌کرد و به جائی نمی‌رفت و سر از این صومعه بر نتافت به این جهت خدمت او کردم.

ـ شیخ گفتا ای زبیر آنچه لازمة ارادت بود بجای آوردی و به سر قبر من آن چه کردی دیدم و آنچه گفتی شنیدم اما جواب نتوانستم بدهم که محبوس و در خاکم چون شرط ایمان بجا آوردی توبه قبول افتاد، یازبیر این ریاضت و رنج که بردی و برای خاطر ما سگی را خدمت کردی و گفتی «سگ را بروی خداوند به بینند» و به محبت اهلبیت(ع) پیوستی و خود را پیش خلق و اقوام و دوستان خود خوار و ذلیل داشتی لاجرم به مطلب و مقصود اصلی رسیدی.

نابرده رنج گنج میسر نمی شود

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

یا زبیر، بیا تا تو را به خدمت علی ابن ابیطالب(ع) برم، چون به خدمت آن حضرت مشرف گردیدم حضرت فرمود: یا زبیر برای دوستی ما و شیعیان ما سگ را اختیار کردی و از خود برگزیدی، پس مژده باد تو را که فردای قیامت حشر تو با ما خواهد بود ـ چون از خواب بیدار شدم با خود گفتم

بدین مژده گر جان فشانم رواست

که این مژده آسایش جان ماست

این مثل از زبیر ماند «شناسند سگ را بروی خداوند»

نمونه پیام های این حکایت:

* برکات حضور و مجالست با عالمان و دانشمندان بویژیه اهل دل، عامل به علم و دانش.

* نمونه اثر بخشی نهی از منکر

* غافل نشدن از حضور خدا

* عاقبت ظلم و ستم به دیگران

* راهکار های اخلاقی

* استمداد از انفاس نورانی

* نصیحت طلبی

* ترک پیروی نفس

* نعمت شناسی

* آداب سیر و سلوک

دوستی و محبت اهل بیت

والسلام خادم موحدان عالم مرتضوی

برچسب ها:

  • شنیدن کی بود مانند دیدنx
  • صحبت نیکان اثر کننده استx
  • نمونه اثر بخشی نهی از منکرx
  • عالم در محضر خداستx
  • استمداد از انفاس قدسیx
  • سگی را لقمة هرگز فراموشx
  • سگ را اگر خدمت کنی بهتر که بد بنیاد راx
  • نابرده رنج گنج میسر نمی شودx
  • آداب سیر و سلوکx
  • دوستی و محبت اهل بیت علیهم السلامx
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۷ ، ۰۷:۳۱
فرهنگسازان حجة ابن الحسن (عج)

امسال بیاییم با هم جشن ۱۵ شعبان را؛ کرونایی برگزار کنیم

مسابقه لطیفه گویی

همانگونه که در فایل های «منابع» قبل تذکر داده شد، سلیقه های افراد با هم فرق می کند؛ بعضی به شعر علاقه دارند و بعضی ضرب المثل با طبعشان سازگار است و بعضی اهل مزاح و شوخی و طنز و لطیفه اند، و برای معاشرت با مردم، لازم است با همه این منابع آشنا باشیم، تا در فرصت هایی که پیش می آید فقط شنونده نباشیم ، حتی در چنین موقعیت هایی که اوقات فراغت بیشتری در اختیار است با داستان ها؛ طنزها به لطیفه گویی هدفمند، به انواع مسابقه «اعم از فردی خانوادگی گروهی محلی و...» بپردازیم.

سرآغاز نظر کردم به چشم عقل و تدبیر

ندیدم به ز خاموشی خصالی

نگویم لب ببند و دیده بر دوز

ولیکن هر مقامی را مقالی

زمانی بحث علم و درس تنزیل

که باشد نفس انسان را کمالی

زمانی شعر و طنز و هم لطائف

که خاطر را بود دفع ملالی

خدایست آنکه ذات بیزوالش

نگردد هرگز از حالی به حالی

مزاح و شوخی و لطیفه گویی

در بحث مزاح و شوخی می خوانیم : بعضی از انسان ها واجد چنین طبعی هستند و به لطیفه گویی و خوش مشربی و شیرین سخنی معروفند. کلامی که این ها به عنوان شوخی بر زبان می آورند ممکن است تنها لطیفه ای برای ادخال سرور و شاد نمودن دیگران باشد، و زمانی نیز با نکته های اخلاقی و پند آموز همراه گردد. این گروه در بین عامة مردم زیادند و غالبا در محیط خانواده، کار ویا تفریح در موقعیت مناسب با لطیفه ها و مزاح های خود همراهان را به وجد می آورند و خستگی را از تنشان بیرون می کنند. بخصوص که این روح مزاح با طبع لطیف و ذوق شاعرانه نیز همراه شود.

این گونه مزاح و شوخی بشرطی که از حد متعارف و معمول تجاوز نکند و موجب رنجش دیگران نشود ممدوح و پسندیده است.

و در روایات پیشوایان بزرگ اسلام نیز در این زمینه مواردی وجود دارد .

پیامبر گرامی اسلام فرمود : «خداوند (فرد) شوخی را که در شوخی خود راستگو باشد مؤاخذه نمی کند.    نهج الفصاحه سخن ۷۸۹.

- حضرت علی (ع) نیز در این زمینه می فرماید : «این دل ها نیز همانند بدن ها گاهی خسته و ملول می شوند. بنابراین آن ها را با لطیفه های حکمت آمیز خشنود کنید و خستگی و ملال آن ها را برطرف سازید».             نهج البلاغه فیض ص ۱۱۱۷.

تاریخ نیز نمونه هایی از این گونه مزاح را به پیشوایان اسلام نسبت می دهد :

الف – می گویند روزی حضرت رسول اکرم (ص) با حضرت علی (ع) از یک ظرف خرما میل می کردند .

پیامبر هسته خرما هایی را که میل می فرمود: پنهان از دید علی (ع) جلوی وی می گذاشت.

چون خرما تمام شد پیامبر نگاهی به هسته ها کرد و فرمود : هرکس که هسته بیشتری در مقابلش می باشد پر خورتر است.

امام علی (ع) نیز در جواب گفتند :

کسی که خرما ها را با هسته خورده پرخورتر است.

(لطایف الطوایف ص ۹).

ب - روزی پیرزنی نزد رسول خدا (ص) بود که صحبت از آخرت و قیامت به میان آمد. پیرزن گفت : یا رسول الله دعا کن تا به بهشت بروم. حضرت فرمود:

پیرزنان به بهشت نمی روند. پیرزن از این جمله غمگین و متأثر شد.

رسول خدا تبسم نمود و فرمود: پیرزنان اول جوان می شوند سپس به بهشت می روند. «هن ابکارا»

پیرزن از این سخن خوشحال و مسرور گردید.

(لطایف الطوایف ص 21)

ویژگی این گونه لطیفه گویی ها

در «این» شوخی و مزاح ....کلمات زننده و رکیک به چشم نمی خورد.

چرا که خلاف ادب انسانی است. و اگر سخن بذله ای با چاشنی کلمات زننده و زشت بازگو شود در شنونده اثر عکس خواهد داشت و چه بسا که او را دلگیر و ناراحت کند و طبیعی است این امر مورد رضای خدا و پسند انسان های حکیم وسلیم نخواهد بود.

ناگفته نماند که گرچه مزاح و خندیدن و خندانیدن دیگران امری پسندیده است، اما از مزاح بسیار و خنده زیاد نیز نهی شده است. زیرا موجب غفلت انسان از یاد خدای تعالی و سختی دل می گردد.

سرزنش شوخی و مزاح ناپسند

امام صادق (ع) در این زمینه می فرماید : «شوخی بسیار آبرو را ببرد و خنده بسیار ایمان را به یک سو؛ پرتاب کند».

اصول کافی ج 4 ص 448.

بر گرفته از : کتاب نکته ها و لطیفه ها با مختصر تغییرات.

به فکر و یاد خدا باشیم

آری امسال این گونه ۱۵ شعبان را جشن می گیریم به گونه ای که خداوند خواسته است یعنی: خداوند متعال در بیش از ۱۰۰ صفحه  قرآن مجید، اشاره به آیات و نشانه های الهی دارد؛ در آخر نیز در دو آیه؛ هدف از بیان این همه آیات را؛ یاد خدا و فکر و اندیشه بیان می فرماید:

- وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ   سوره بقره آیه 221

و آیات خود را براى مردم روشن مى ‏گرداند باشد که متذکر شوند

- کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون  سوره نور آیه 61

خداوند آیات [خود] را این گونه براى شما بیان مى‏کند امید که بیندیشید

- کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ (بقره آیه 219)

اینچنین خداوند آیات را براى شما روشن مى‏سازد، شاید اندیشه کنید!

فکر کنیم در نعمت های او از جمله نعمت امنیت، سلامتی و ...

حال ببینیم آیا تا کنون ما به فکر معرفت دینی بوده و هستیم یا نه؟

ببینیم چه مقدار در فرصت بدست آمده بواسطه امتحان الهی «بیماری کرونایی» به یاد خدا بودیم و هستیم؟

در این ایام که باید از امام زمان (عج) و دوستداران آن حضرت سخن گفته شود؛یادی کنیم از تشرف یافتگان خدمت حضرت ولی عصر (عج):

جناب مهزیار (ره) پس از اینکه؛ خدمت آقا رسید؛ عرض کرد: آقا چرا زودتر مرا راه ندادید؟ حضرت «به بیان مرحوم کافی» فرمود : خود شما نخواستید؛ چرا که شما با زبان می گفتی؛ یا صاحب الزمان (ع) ولی دلت سراغ کسب و کارت بود.

نجات از آتش

اکنون این لطیفه قرآنی را بخوانید تا از پیام های آن انگیزه های فراوانی برای شما بوجود آید. و بدانیم لطیفه های قرآنی را چگونه مطالعه کنیم.

یاد آور می شود: عکس های متحرک کودکانه ویژه فرزندان عزیزم که در کلاس علاقه زیادی به این داستان نشان می دادند آورده شده است

جریان به آتش انداختن حضرت ابراهیم علیه السلام

نمرود، با دخترش (رعضه) در کاخ سلطنتى نشسته و منظره آتش انداختن حضرت ابراهیم (ع) «1» را نگاه مى کردند.رعضه، براى آن که صحنه را بهتر ببیند، در بالاى بلندى ایستاد، امّا با کمال ناباورى               

«2»، ابراهیم را در میان آتش، در یک گلستان دید «3». رعضه با صداى بلند «4» گفت : یا ابراهیم «5»! این چه حال است که آتش تو را نمى سوزاند «6»؟! حضرت، جواب داد «7»: مَنْ کانَ عَلى لِسانِهِ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ فى قَلْبِهِ مَعْرِفَةُ اللّهِ تَعالى لایُحْرِقُةُ النّارْ : هرکس در زبانش پیوسته بسم الله بگوید و قلبش مملوّ از معرفت الهى باشد «8»، آتش براى او اثر ندارد، رعضه گفت «9»: من هم مایلم، با تو همراه باشم، ابراهیم فرمود «10» : بگو : لااله الاّاللّه، ابراهیم خلیل الله «11» و بعد از آن در آتش بیا «12» ! او این کلام را گفت، و قدم در آتش نهاد و خود را نزد ابراهیم رساند؛ «13» و در حضورش ایمان«14» آورد. آن گاه به سلامت، به حضور پدر برگشت «15» نمرود،

با دیدن این صحنه، «16» مبهوت و متعجب شد؛ ولى عشق و علاقه به ریاست «17»، او را از ایمان به خداوند تبارک و تعالى، بازداشت «18» سپس خواست، دختر را با پند و اندرز «19» از راه توحید باز گرداند «20»، ولى اثر نکرد «21» او را تهدید «22» کرد. سودى نبخشید «23».تا این که دستور «24» داد، او را در میان آفتاب سوزان، به چهار میخ «25» کشیدند . در این موقع، پروردگار مهربان « 26» به جبرئیل امین فرمان داد : بنده من را دریاب «27»، جبرئیل (ع) رعضه را از آن مهلکه رهانیده «28» و به محضر خلیل (ع) رو آورد «29» رعضه، همچنان پیرو «30» آئین توحیدى ابراهیم (ع) بود تا این که آن حضرت، او را به همسرى «31» یکى از فرزندانش برگزید و خداى تبارک و تعالى فرزندانى به آن ها عنایت فرمود برخى از آن ها که برمسند نبوت «32»، و پیامبرى رسیدند.      برگرفته از کتاب هماى سعادت

پیام ها و پاورقی ها:

«1» در نظر گرفتن زحمات پیامبران و امامان علیهم السلام و علما و دانشمندان همچنین شهدا و جانبازان و دیگر مخلصان گذشته و آنان که در حال حاضر خدمت می کنند. و نیز این قضیه که دشمنان خدا و پیامبر (ص) و کشور و ملت که  در کمین هستند.

«2» هشدار به کسانی که جزئیات کار ها را هم می فهمند و از بالا می بینند اما بخواطر منافع شخصی خود از پشت خنجر می زنند؟

«3» آیا این همه آیات الهی برای بیداری و ترک تکیه بر غیر خدا، کافی نیست.

«4» امداد های الهی سبک و سنگین شدن ها؛ در تاریخ کم نیست. آیه شریفه قرآن هم می فرماید : وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ (سوره قصص آیه 5)

ما مى‏ خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم‏.

انشاء الله با آمدن امام زمان (ع) این وعده تحقق می یابد.

«5» آِیا وقتش نرسیده با دیدن آیات الهی بسوی خدا و .... باز گردیم؟.

أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّه‏ سوره حدید آیه 16

آیا وقت آن نرسیده است که دل هاى مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حقّ نازل کرده است خاشع گردد؟

«6» آنچه نمی دانی از اهلش سؤال کن. چطور برای مسائل مادی رجوع به متخصص می کنیم؛ برای پیشگیری و ... تلاش می کنیم در ... چرا که «بهشت را به بها می دهند نه به بهانه»؟

مرحوم دکتر بهشتی رضوان الله تعالی علیه

«7» قهر نکنیم اگر دیگران بی معرفتی نشان دادند ما صحنه را خالی نکنیم بی وفا نباشیم.

« 8» چند داستان در باره بسم الله می دانیم و به فرزندانمان یاد دادیم؛ بسم اللهی که امام علی (ع) میگرن پادشاه روم را با آن درمان کرد و ...

«8» تأثیر دعا و ذکر بستگی به باورهای دینی دارد عقیده خوب و ... البته حکمت ها را نیز باید در نظر داشت.

«9» با توجه به دعای امام (ع) به منادیان حق در حدیث : «رحم الله امرئا احیا امرنا» در دو ماه رجب و شعبان برای آخرتمان چه کردیم چگونه ولایت مداری بودیم برای معرفی امام زمان (عج) و تشویق به دوستی آن حضرت، حالا که امکانات شناخت و آشنا کردن مردم با آن حضرت وجود دارد.؛ مخلصانه چه کردیم و برای ماه رمضان چه برنامه ای داریم و چه خواهیم کرد.

«10» راستی ما خدا شناسیم پس چرا ایم همه نگرانیم مؤمن و نگرانی؟ ما که بی ولی نیستیم؟

«11» آیا شده به خدا و پیامبرانش این گونه دل بدهیم و به آن ها دل ببندیم.

«12» خدا خواهی و سؤء استفاده نکردن از موقعیت؛ خیلی آمادگی و درست بودن می خواهد؛ تا انسان در مواقع خواص کم نیاورد. چرا که در ضرب المثل آمده:

گر حکم شود که مست گیرند *** در شهر هر آنچه هست گیرند

«13» طوری ما بگوییم «لااله الاّاللّه» که پاسخ حق را بشنویم.

گر یکبار گویی بنده ام *** بگذرد از عرش اعظم خنده ام

«14» پیشوای ما امیر مؤمنان علی (ع) بر پشتش زره نمی بست یعنی اگر خواستی بترسی؛ بمیری بهتر است و امام خمینی (ره) فرمود: والله تا بحال نترسیدم. از این رو هیچ نگران نباشیم چرا که خدا با ماست؛ پس ترس برای چی؟

«15» خود را با دل و جان خود به امام زمانت (ع) برسان تا لذت «بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و ..». زیارت جامعه کبیره را؛ بچشی.

«16» خدا کند ما از گونه دوم نباشیم.

ای بسا کافر که مؤمن کشت و رفت

ای بسا مؤمن که ایمان هشت و رفت

«17» اگر دانشی اندوختی هم وطنی و هم کِشور خود را فراموش نکن شاید به علم و دانش و مال و تخصص تو نیازمند باشند.

ً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (سوره توبه آیه122 )

چرا از هر گروهى از آنان، طایفه‏ اى کوچ نمى‏کند؛ تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهى یابند و به هنگام بازگشت بسوى قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خوددارى کنند!

«18» َ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ (سوره حشر آیه 2)

پس اى هوشیاران عالم پند و عبرت گیرید.

«19» بلای، مال و ثروت دوستی؛ که قارون را به؛ انکار پیامبری حضرت موسی (ع) وا داشت.

«20» وقتی سخن و مثل های کشورهای جهان را بررسی می کنی می بینی اکثر مردم عالم موحد هستند با کمال تأسف عده ای که ... بی ایمان... به اینان باید اینچنین گفت:

این ره که تو می روی به گورستان است.

«21» بزرگترین گناه اشاعه شایعه است از تکرار آن بپرهیزِیم که شایعه سازی کار شیطان و شیطان صفت ها است .

إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ  سوره مائد آیه 91

شیطان قصد آن دارد که، میان شما عداوت و کینه بر انگیزد و شما را از ذکر خدا و نماز باز دارد

«22» جنگ نرم با دین «شایعه پراکنی» با دادن نسبت های ناروا.

«23» لطف و امداد های الهی تا کنون کم نبوده که شامل حال ما شده. داستان قرآنی «طیرا ابابیل» و امددناکم بالف من الملائکة مردفین و ...

«24» تبلغیات تو خالی و تهدید های گوناگون؛ سابقه بلند تاریخی دارد؛ داستان «لیلة المبیت» و خوابیدن امام علی (ع) بجای پیامبر (ص) و داستان هجرت؛ حتی داستان قرآنی «تبت یدا ابی لهب» هم...

«25» مردم دیندار و ولایت مدار این کشور؛ در میدان های عمل؛ باره ها نشان داده اند که گوششان بدهکار این حرف ها نیست.

«26» البته خدا خواهی هم بی مایه نمی شود. ممکن است هزینه بردار باشد؛ محرومیت هایی هم پیش بیاید «مثل ایجاد محدودیت دسترسی به منابع و .. در داستان تبعید گاه پیامبر (ص) و اصحاب در شعب ابی طالب» ولی با تلاش و کوشش و توکل بر خدا، انشاء الله این سختی ها هم مثل دیگر مشکلات رفع خواهد شد.

«27» الآن هم عده ای گرفتارند، خدا انشاء الله وسیله نجات همه خدا دوستان را در تمام عالم فراهم فرماید.

«28» آری در لحضات حساس است که خدا قدرت نمایی خود را نموده و می نماید؛ باید امیدوار بود به لطف و عنایت الهی «ان وعد الله حق»

«29» باره ها؛ مجریان حضرت حق، با انواع سیاست ها و ... به فریاد ما رسیده اند.

«30» مورد توجه قرار گرفتن امداد های الهی و نمایندگان او در عالم حضرت ولی عصر امام زمان (عج) و نجات ما از دست دشمن باره ها اتفاق افتاده.

«31» این ها، همه؛ شرطش غافل نبودن از خداست و پیوستن به حق.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا تو نانی بکف آری و به غفلت نخوری

«32» همان ضرب المثل معروف:

خدا گر ز حکمت ببندد دری *** ز رحمت گشاید در دیگری

«33» پیروی و اطاعت از حق؛ هدف اصلی خلقت و امتحانات است و پاداش های بزرگ از آن افراد موفق در این طریق است.

والسلام خادم موحدان عالم مرتضوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۰۹
فرهنگسازان حجة ابن الحسن (عج)