مدرسه تعلیم و تربیت‏

مدرسه تعلیم و تربیت‏

مدرسه تعلیم و تربیت‏

مدرسه تعلیم و تربیت‏

مدرسه تعلیم و تربیت‏

هشداری به فعالان حوزه فرهنگ دینی

بهترین را برای نیفتادن در دامان توطعه گران بصیرت و آگاهی و آشنایی با حکایت های تاریخی بویژه تاریخ اسلام است.

تا اکنون نیز با چشم باز به قضایی که اطرافمان می گذرد نگاه کرده تا خدای ناکرده ما گرفتار آن بلایا نشویم و آن حکایات تکرار نشود.

ترفندهای مخالفان

حق و حقیقت و زیبایی، همیشه مخالفان خود را داشته و همواره عده‌ای هستند که وقتی منافع خود را در خطر می‌بینند، به هر قیمت ممکن در مقابل آن می ایستند برای نابودی آن تلاش می‌کنند.

وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با دین جهانی اسلام وارد شدند و آن را عرضه کردند، در مقابل پیشنهاد حضرت، افراد به دسته های مختلفی تقسیم شدند. برخی موافق و برخی مخالف.

بد نیست نگاهی به کارهای مخالفان بیندازیم تا بدانیم که امروز اگر امروز این دین به دست ما رسیده است، رهبر آن چه زحمت های را کشیده و نیز بدانیم که اگر ما هم بخواهیم امروز دین خود را نگاه داریم و مراقبت نماییم تا دچار آفت نشود، با چه مخالفت‌هایی و مشکلاتی که ممکن است مواجه شویم که چه بسا ممکن است تحمل دینداری را برای ما سخت نماید.

1 - دست به دامن بزرگان

گروه اول کسانی بودند که وقتی پیامبر اسلام (ص) آنان را به دین اسلام دعوت کرد به شدت مخالفت کردند و به طور دسته جمعی نزد ابوطالب (ع) رفتند و گفتند: « برادرزاده ات خدایان ما را ناسزا می‌گوید و آیین ما را به زشتی یاد می‌کند و به افکار ما می خندد و پدران ما را گمراه می داند. یا از او بخواهد دست از ما بردارد یاهو را در اختیار ما بگذارد و حمایت خود را از او سلب کن».

 سیره ابن هشام جلد ۱ صفحه ۲۶۵

ابوطالب (علیه السلام) عموی پیامبر (ص)، قول داد سخن آنان را  به حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بگوید.

هنگامی که پیامبر (ص) حاضر شد، در پاسخ فرمود: « عمو جان! به خدا سوگند، اگر خورشید را در دست راست  من و ماه را در دست چپ من قرار دهند، تا از تبلیغ آیین و تعقیب هدف خود بازگردم، هرگز چنین نخواهم کرد  تا آنچه بر مشکلات پیروز شوم به مقصد نهایی برسم، یا در این راه جان دهم».

ابوطالب (علیه السلام) گفت: « به خدا سوگند دست از حمایت تو برنمی دارم تا ماموریت خود را به پایان برسانی».

2 - دور کردن حامیان

مخالفان یعنی (قریش) ، از پیشرفت آیین جدید به شدت ناراحت بودند؛ لذا هر کاری که فکر می‌کردند برای توقف این پیشرفت لازم است، انجام می‌دادند. این بار در صدد برآمدند تا حمایت های سیاسی و اجتماعی ابوطالب (ع) از وی را قطع کنند.

زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از جهت اقتصادی از سوی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و از جهت سیاسی و قبیله‌ای، از طرف ابوطالب (ع) حمایت می‌شد ،لذا دور هم جمع شدند، گفتند: « حمایت ابوطالب از محمد شاید به این خاطر است که او را به فرزندی برگزیده است. پس زیباترین جوانان قریش را نزد او می بریم».

آنان « (عماره) بن ولید بن مغیره» را همراه خود  بردند و گفتند: « ابوطالب! فرزند (ولید) جوانی شاعر، سخنور، زیباچهره و خردمند است. حاضرین او را به تو واگذاریم تا به پسری برگزینی و در عوض از حمایت محمد دست برداری».

ابوطالب (علیه السلام) که از شدت خشم برافروخته شده بود بر سر آنان داد زد و گفت: « معامله خیلی بدی با من می کنید. من فرزند شما را در دامن خود تربیت کند و شما فرزند [خوانده] مرا بکشید. به خدا قسم این کار نشدنی است». تاریخ طبری جلد ۲ صفحه ۶۷

3 - پیشنهاد رشوه (تطمیع) مستقیم و غیرمستقیم

گام بعدی قریش برای متوقف متوقف کردن تبلیغ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تطمیع بود. اما باز ناموفق ماندند.

آنان تصمیم گرفتند پیامبر (ص) را با پیشنهاد منصب، ثروت و تقدیم هدایا و زنان زیبا تطمیع ‌کنند، شاید از دعوت خود دست بردارد. لذا با هم به خانه ابوطالب (علیه السلام) آمدند.

یکی از آنان گفت: ای ابوطالب! محمد صفوف فشرده ما را متفرق ساخت و سنگ تفرقه در میان ما افکند و به عقل ما خندید و ما را و بت های ما را مسخره کرد.

اگر او به خاطر پول و ثروت چنین ادعاهایی می‌کند ما ثروت هنگفتی در اختیار او می گذاریم.

اگر مقام می‌خواهد، او را فرمانروای خود می‌کنیم و سخن او را می شنویم.

اگر بیمار است بهترین پزشک ها را می آوریم و....

ابوطالب رو به پیامبر (ص) کرد و پرسید: « چه می گویی؟»

فرمود: « من از آنان چیزی نمی خواهم. تنها در مقابل چهار پیشنهاد آن ها، یک سخن از من بپذیرند تا در پرتو آن، بر عرب حکومت کنند و غیر عرب را پیرو خود کنید».

در این لحظه «ابوجل» برخاست و گفت: « حاضریم به ده سخن تو گوش کنیم».

پیامبر فرمود: « تنها سخن من این است که به یگانگی هدا اعتراف کنید». ( تشهدون ان لا اله الا الله)

این سخن، آنان را چنان در بهت و حیرت فرو برد مه از در ناامیدی گفتند سیصد و شست خدا را ترک کنیم و خدای یگانه را بپرستیم؟».

4 - پیشنهاد مصالحه

مشرکان همچنان اصرار داشتند که پیامبر (ص) کار خود را محدود کند و حداقل با خدایان کاری نداشته باشند. به نقل سیره نویسان و مفسران، سوره کافرون (1) در برابر درخواست چند نفر از اشراف قریش مانند (حارث بن قیس، عاص بن وائل، ولید بن مغیره، امیة بن خلف) نازل شد.(2) (1)  سوره کافرون

(2) مجمع البیان جلد ۱۰ صفحه ۵۲۲ الاثر جلد ۱ صفحه ۱۹۷

آنان گفتند: « ای محمد! بیا و از دین ما پیروی کن، ما هم از دین تو پیروی می‌کنیم.

تو یک سال خدایان ما را پرستش کن، یک سال هم ما خدای تو را عبادت کنیم. در این صورت هر کدام بر حق باشیم دیگری هم نصیبی از حق مرده است».

در اینجا می توان به این نکته اشاره کرد که امروزه نیز برخی می گویند در ماه رمضان روزه می گیریم، نماز می خوانیم و در محرم عزاداری می کنیم در عروسی ها و شادی ها هم ... تا آخر

5 - جنگ روانی (استهزاء)

مشرکان که از تأثیر روش‌های قبلی نا امید شده بودند، به ابزارهای روانی جدید روی آوردند. آنان با تمسخر و استهزاء این بار تلاش کردند شخصیت پیامبر (ص) را منزوی سازند و نزد مردم عادی او را تحقیر کنند، شاید از تعداد پیروانش کاسته شود.

استهزاء به عنوان یکی از فشارهای روحی در تاریخ زندگی پیامبر (ص) ثبت شده است و از بزرگان و مورخان اسامی استهزاء کنندگان را ضبط کردند. کتاب طبقات کبری جلد ۱ صفحه ۲۰۰

از میان ده ها اسمی که ابن سعد آورده، تنها دو نفر ایمان آوردند و بقیه در جنگ های مدینه کشته شدند، یا پیش از فتح مکه مردند.

طبقات جلد ۱ صفحه ۲۰۰ مجمع البیان جلد ۶ صفحه ۳۴۷

و سیره نویسان این امر را مربوط به نفرین پیامبر (ص) در حق آنها می‌دانند. دلایل بیهقی جلد ۲ صفحه ۳۳۹

«ابولهب» و «ابوجهل»، «اسود بن عبد یغثوب» «ولید بن مغیره» «عاص بن وائل»، جزو این گروه هستند.

 «ابولهب» و «ابوجهل» در تمام دوران بعثت از هیچ کوششی در راه مبارزه با پیامبر (ص) کوتاهی نکرد. او و همسرش «ام جمیل»، چنان در تمسخر و آزار پیامبر (ص) پیش قدم شدند که نامشان در قرآن آمده « ام جمیل» وقتی شنید آیاتی درباره قوب و همسرش نازل شده است، اشعاری در هجو پیامبر (ص) سرود.

انساب الاشراف جلد ۱ صفحه ۱۲۲

ابوسفیان نیز، با پیامبر (ص) را هجو می کرد. و من امیه بن خلف نیز چنان استهزا می‌کرد، که به گفته ی مفسران، سوره ی «همزه» در باره ی او نازل شد. سیره نبوی ابن هشام جلد ۱ صفحه ۳۵۶

میزان تمسخر به اندازه‌ای بود که خداوند به پیامبر (ص) دلداری داد و فرمود: « ما شر استهزاء کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد».

سوره حجر آیه ۹۵

عاص بن وائل نیز با ابتر (دم بریده) خواندن پیامبر (ص) او را مسخره می کرد

آیات سوره «کوثر» درباره در این ‌باره نازل شد.

مجمع البیان جلد ۱۰ صفحه ۵۴۹

حکیم بن ابی العاص نیز به دنبال رسول خدا می رفت و شکلک در می آورد. انساب الاشراف جلد ۱ صفحه ۱۵

امروزه نیز این گونه استهزاء ها و آزار و اذیت های روانی وجود دارد که نشان دهنده این نکته است که کسانی دنبال این گونه رفتارهای ناشایست می روند که بویی از دین و ایمان نبرده اند و با این کار ها تلاش می کنند جلوی پیش رفت و موفقیت و سعادت دیگران را بگیرند.

6 - ناسزاگویی

در این میدان نیز، «ابوجهل» پیش قدم بود. روزی در صفا پیامبر (ص) را دید و به او ناسزا گفت! اما رسول اکرم جوابی نداد و به خانه برگشت.

ابوجهل هم به سوی محفل قریش در کنار کعبه رفت. حمزه عمو و برادر رضایی پیامبر (ص) بود. همان روز در حالی که کمان خود را حمایل کرده بود، از شکار برگشت او پس از انجام طواف به سوی خانه اش حرکت کرد.

کنیز « عبدالله بن جدعان» که شاهد ناسزاگویی ابوجهل بود، جلو آمد و آنچه را دیده بود، باز گفت.

«حمزه» با ناراحتی و خشم از همان راه که آمده بود بازگشت و بی آنکه به کسی چیزی بگوید، کمان خود را بر سر ابوجهل کوبید و سر او را شکست و گفت: « به او ناسزا می گویی، من به او ایمان آورده ام و راهی که او رفته است، من نیز می‌روم اگر قدرت داریم با من نبرد کن». سیره ابن هشام جلد ۱ صفحه ۳۱۳

7 - آزار جسمی

در اینجا مقدمة بد نیست سخن مولوی؛ یعنی: «روحانی اهل سنت لبنانی» را بخوانید:

او می گفت: «یهودیان مکه فبل بعثت پیامبر (ص) دو حرفه پر درآمد داشتند حضرت محمد که مبعوث شد آنان نگران کم شدن درآمد خود شدند چرا که حرفه اول آن ها فروش صلاحی که بسیار مورد نیاز مردم آن زمان بود چون برای جنگ های قییله ای سعی می کردند مجهز تر از سال قبل شرکت کنند. با برقراری صلح بین طایفه با راهنمایی  پیامبر دیگر کسی صلاح نیاز نداشت تا بخرد و آنان سود برند دوم در آمد آنان نیز بیشتر در همین راستا بود چرا که بعضی پول نقد برای خرید صلاح نداشته از آن ها قرض با سودهای زیاد (نزول) می گرفتند و با دستور دین اسلام به قرض الحسنه دیگر کسی نیاز به چنین پول های کثیف پیدا نمی کرد! از این رو طرح مقابله غیر مستقیم باپیامبر (ص) را اجرا کردند و جنگ های فراوان شروع شد. »

اکنون به ادامه تاریخ اسلام توجه فرمائید.

وقتی رسول خدا مردم را به توحید دعوت می‌کرد، ابولهب در پی حضرت می رفت و سنگ به سوی او می انداخت و می گفت: ای مردم، اطاعت نکنید». کنزالعمال جلد ۶ صفحه ۳۰۲

همچنین همسرش چنان پیامبر (ص) را آزار داد که خداوند در حق آنها سوره «تبت» را نازل کرد.

گفته شده: « خداوند از آن جهت، همسر ابولهب را حمالة الحطب نامید که خار بر سر راه پیامبر (ص) می ریخت».

سیره نبوی ابن هشام جلد ۱ صفحه ۳۵۵.

روزی نیز ابوجهل در جمع قریش گفت: « شما ای گروه می بینید که محمد چگونه دین ما را بد می شمارد و آیین پدران ما و خدایان ما بد می‌گوید. به خدا سوگند فردا در کمین می نشینم و سنگی را در کنار خود می گذارم، هنگامی که محمد سر به سجده می گذارد، سر او را می شکنم».

فردای آن روز وقتی پیامبر (ص) مشغول نماز شد و به سجده رفت ابو جهل نیز برخاست و به پیامبر (ص) نزدیک شد، اما ترس عجیبی در دل او پیدا شد و لرزان و ترسان با چهره‌ای رنگ‌پریده به سوی قریش برگشت.

همه به سویش دویدند و گفتند چه شد! با صدایی لرزان و هراسان گفت: « منظره در برابرم  شد که در تمام دنیا ندیده بودم، لذا منصرف شدم.

سیره ابن هشام جلد ۱ صفحه ۲۹۸.

روزی نیز عقبه بن ابی معیط به پیامبر (ص) را در حال طواف دید و ناسزا گفت: او عمامه ی پیامبر (ص) را به دور گردنش پیچید و از مسجد بیرون کشید. البته عده ای از ترس بنی هاشم پیامبر (ص) را از دست او گرفتند. بحارالانوار جلد ۱۸ صفحه ۲۰۴

همین ملعون، عبایش را بر گردنش انداخت و تا حد کشتن آن را را فشار داد. المصنف ابن ابی شیبه جلد ۷ صفحه ۳۳۱

همچنین «عقبه» همراه «ابولهب» عذره و کثافات بر در خانه رسول خدا می ریخت. انساب الاشراف جلد ۱ صفحه ۱۴۷.

پیامبر (ص) می فرمود: « من در میان دو همسایه ی بد بودن ابولهب و عقبه. آن ها شکمبه ها را بر در خانه من می ریختند».

طبقات کبرا جلد ۱ صفحه ۲۰۱.

انداختن شکم و رحم گوسفند بر سر رسول خدا در حال سجده هم، از دیگر کارهای قریش بود. سیره نبوی ابن هشام جلد ۱ صفحه ۴۱۶.

یک بار نیز خاک بر سر رسول خدا ریختند. آن هم به خانه رفت و در آن جا یکی از دخترانش [حضرت زهرا سلام الله علیها] گریه کنند سر پدر را شست.

سیره نبوی ابن هشام جلد ۱ صفحه ۴۱۶.

خلاصه این که، به گزارش «ابن هشام» سخت ترین روز برای حضرت، روزی بود که از خانه بیرون آمد و همه (آزاد و برده) تکذیبش کردند آزارش دادند. آن روز نگران به خانه آمد و خود را در جامعه ای پوشاند. در این هنگام سوره ی « مدثر» نازل شد.

همان صفحه ۲۹۱.

8 - توهین و نسبت ناروا

مشرکان با واژه‌هایی چون « دروغگو» «جادوگر» «دیوانه» «جن زده» «شاعر» و... تلاش می کردند قداست پیامبر (ص) را بشکنند. لذا قریش در برابر سؤال مسافران که از پیامبر (ص) می پرسیدند، او را به عنوان ساحر و شاعر معرفی می کردند

سیره نبوی ابن هشام جلد ۱ صفحه ۲۷۱

البته خداوند باز با آیات الهی به کمک پیامبر (ص) آمد؛ « بدین سان بر آنهایی که پیش از این بودند، رسولی مبعوث نشد، جز آن که گفتند جادوگر یا دیوانه است. آیا بدین کار یکدیگر را توجیه کرده بودند؟ نه! خود مردمی طاقی بودند. پس از آنها روی گردان شو. کسی تو را ملامت نخواهد کرد». سوره ذاریات آیه ۵۳ تا ۵۵

9 - شکنجه یاران پیامبر

« بلال حبشی، عمار و پدر و مادر او، عبدالله بن مسعود، ابوذر و...  از جمله یاران پیامبرند که آزاد زیادی از قریش دیدند.

یکی از این افراد « ابوذر غفاری» است او چهارمین یا پنجمین نفر بود که مسلمان شد. در دوره‌ای که هنوز دعوت آشکار نشده بود،  او از پیامبر (ص) کسب تکلیف کرد. حضرت فرمود:  « به قبیله ی خود برگرد و اسلام را تبلیغ کن».

او سوگند یاد کرد که قبل از برگشتن، ندای اسلام را به گوش مردم مکه برساند و همین کار را کرد. البته چنان ضرباتی بر او وارد کردند که بیهوش شد. البته او به سوی قبیله اش رفت و آن ها را به اسلام دعوت کرد. طبقات ابن سعد جلد ۴ صفحه ۲۲۳

10 - اقدامات فکری

آنچه گفتیم، تنها تلاش هایی بود که در حد فشار جسمی و روانی بر پیامبر (ص) وارد می شد. اما از جهت علمی نیز، برش درصدد مبارزه با پیامبر (ص) برآمد، تا مانع تبلیغ دین جدید شوند.

حقیقت این است که اندیشه های عصر جاهلیت سست تر از آن بود که بتوانند در مقابل اندیشه‌های ناب پیامبر (ص) که برگرفته از وحی بود، مقاومت کند. اما آنان در هر صورت، اگر چه با استفاده از یهودیان، در صدد بر آمدند با انکار وحی بودن آن چه به پیامبر (ص) اکرم می رسید، اساس نبوت او را زیر سؤال ببرند.

آنان ادعا می کردند آنچه پیامبر (ص) می‌گوید وحی نیست، بلکه مطالبی است که اهل کتاب ( یهودیان یا مسیحیان) به او یاد داده‌اند.

قرآن در این باره می گوید: « می دانیم که می گویید [این قرآن را] بشری به او می آموزد. سوره نحل آیه ۱۰۳.

قرآن به این شبهه پراکنی، پاسخی علمی می دهد و می گوید: « زبان کسی که به او نسبت می‌دهند عجمی است، ولی این قرآن به زبان عربی روشن است. همان

هم چنین آنها شباهت قصص انبیاء قرآن را با تورات مطرح می کردند خداوند فرمود: و کافران گفتند که این [قرآن] جز دروغی که خود بافته است و گروهی دیگر او را بر آن یاری داده‌اند، نیست. حقاً آن چه می‌گویند ستم و باطل است و گفتند این اساطیر پیشینیان است که نگاشته و هر صبح و شام بر او املا می شود. سوره فرقان آیه ۳ و

اقتباس از دفتر اول درس نامه های تربیتی

برچسب ها:

  • هشداری به فعالان حوزه فرهنگ دینیx
  • ترفندهای مخالفانx
  • تلاش بر دور کردن حامیانx
  • پیشنهاد رشوه (تطمیع)x
  • دشمن و پیشنهاد مصالحهx
  • جنگ روانی (استهزاء)x
  • توهین و نسبت نارواx
  • دشمن و اقدامات فکریx

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی